حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد

 

یَا أَبَا الْقَاسِمِ یَا رَسُولَ اللَّهِ یَا إِمَامَ الرَّحْمَةِ 

یَا أَبَا الْحَسَنِ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ یَا عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ یَا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ 

یَا فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُ یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ یَا قُرَّةَ عَیْنِ الرَّسُولِ 

یَا أَبَا مُحَمَّدٍ یَا حَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ أَیُّهَا الْمُجْتَبَى یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ یَا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ 

یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ یَا حُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ أَیُّهَا الشَّهِیدُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ یَا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ

یَا أَبَا الْحَسَنِ یَا عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ یَا زَیْنَ الْعَابِدِینَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ یَا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ

یَا أَبَا جَعْفَرٍ یَا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ أَیُّهَا الْبَاقِرُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ یَا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ

یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ یَا جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ أَیُّهَا الصَّادِقُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ یَا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ

یَا أَبَا الْحَسَنِ یَا مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ أَیُّهَا الْکَاظِمُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ یَا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ

یَا أَبَا الْحَسَنِ یَا عَلِیَّ بْنَ مُوسَى أَیُّهَا الرِّضَا یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ یَا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ

یَا أَبَا جَعْفَرٍ یَا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ أَیُّهَا التَّقِیُّ الْجَوَادُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ یَا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ

یَا أَبَا الْحَسَنِ یَا عَلِیَّ بْنَ مُحَمَّدٍ أَیُّهَا الْهَادِی النَّقِیُّ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ یَا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ 

یَا أَبَا مُحَمَّدٍ یَا حَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ أَیُّهَا الزَّکِیُّ الْعَسْکَرِیُّ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ یَا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ 

یَا وَصِیَّ الْحَسَنِ وَ الْخَلَفَ الْحُجَّةَ أَیُّهَا الْقَائِمُ الْمُنْتَظَرُ الْمَهْدِیُّ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ یَا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ

 

 

 

 

 

 

 

 

Better to understand a little than to misunderstand a lot

خدا کنه درمورد معنای این جمله دچار سوء تفاهم نشده باشم!

 

 

 

بعد از یه ملاقات دو ساعته با یه خانم وکیل، فهمید که از نظر قانونی، تا کجا میتونه در  گلستان "بد بودن"  تفرج کنه، بدون اینکه نه شرعا"  و نه قانونا"، مورد تعرض و توبیخ قرار بگیره.

 

 

I plan,and watch ... until the right moment.

 

چه حس خوبیه برنامه ریزی برای بدتر از همیشه بودن... *این بار مدل جدیدی از بدی!

 

*ویرایش شد.

امن یجیب

توان تشخیص

صبر صابران

شعور شناخت

صبر صابران

تهور تلاش

صبر صابران

صبر صابران

صبر صابران

...

 

 

همون ماجرای همیشگی... تبادل دل و قلوه سنگ.

حس و حالش اونقدر نفرت انگیزه که دهنم قفل شده. ... و ذهنم هم .

 

I'm hearing images, I'm seeing songs
No poet has ever painted
Voices call out to me, straight to my heart
So strange yet we're so well acquainted
I let the music speak, with no restraints
I let my feelings take over
Carry my soul away into the world
Where beauty meets the darkness of the day

Where my mind is like an open window
Where the high and healing winds blow
From my shallow sleep the sounds awake me
I let them take me


Let it be a joke
Let it be a smile
Let it be a farce if it makes me laugh for a little while
Let it be a tear
Let it be a sigh
Coming from a heart, speaking to a heart, let it be a cry

Some streets are emptiness, dry leaves of autumn
Rustling down an old alley
And in the dead of night I find myself
A blind man in some ancient valley
I let the music speak, leading me gently
Urging me like a lover
Leading me all the way
Into a place
Where beauty will defeat the darkest day

Where I'm one with every grand illusion
No disturbance, no intrusion
Where I let the wistful sounds seduce me
I let them use me

 

 


Let it be a joke
Let it be a smile
Let it be a farce if it makes me laugh for a little while
Let it be a tear
Let it be a sigh
Coming from a heart, speaking to a heart, let it be a cry

Let it be a tear
Let it be a sigh
Coming from a heart, speaking to a heart, let it be a cry

Let it be the joy of each new sunrise
Or the moment when a day dies
I surrender without reservation
No explanations
No questions why
I take it to me and let it flow through me
Yes, I let the music speak
I let the music speak

The Taming of the Shrew

۱-

" هنر یک زن اینه که با سیاست و  آروم آروم مرد رو به راه درست هدایت کنه و مدیریت زندگی رو به دست بگیره..."

نتیجه گیری قطعی : دخترها با هزار  امید  ازدواج نکنند که به داشتن  یه همراه و شریک عاقل و بالغ زندگی دلخوش بشند. مطمئن باشند که تازه اول راه تربیت و درست کردن پسر بچه ای هستند که پدر و مادرش از عهده ی پرورشش بر نیومدند.

۱-۱ -

توی همه ی سریالها و فیلمهای ایرانی، خونه ی مجردی (یا خونه ای که مادر یا خانم خونه کارمنده)، یعنی  خونه ای که درهم و برهمه و همه جای خونه لباس و آشغال ریخته شده!

نتیجه گیری قطعی : مرتب و معقول نگه داشتن خونه، فقط کار خانمهاست چون آقایون فقط برای ریخت و پاش آفریده شدند.

سیاست مورد تایید و مستحبی که خانم مدیر و مدبر باید در پیش بگیره: صبوری کنه و پشت سر آقا راه بره و جمع کنه.

۱-۲ -

آقا بدخلق و عصبانیه. حق داره خب. مرده! بهش فشار میاد. باید توی ناز و نوازش نگه داشته بشه تا بحران رو رد کنه.

سیاست لازم: خانم در مقابل بد خلقی های آقا، خودشو آراسته کنه، لبخند بزنه، بشکن بزنه و برقصه؛ لگن آب بیاره دست و پای آقا رو بشوره و میوه پوست بکنه بذاره دهنش. چون آقا علاوه بر اینکه روحیه اش خوب نیست، معلول جسمی حرکتی هم هست. بحرانش هم تقریبا دائمیه!

۲-

 برای هر کنشی واکنشی هست مساوی با آن و در خلاف جهتش.

خانم هنرمند صبور همیشه متظاهر به رضایت از زندگی، موهاش سفید میشه، شب ها بد میخوابه، با هر صدای شدیدی از جا می پره، دل و دماغ و حوصله خندیدن نداره. دنبال یک ساعت تنهایی مطلقه.... نه فقط یک ساعت ... که سالها تنهایی مطلق.

در این مرحله، خب آقا حق داره، مَرده، خلاف شرع که نیست بره سراغ یه زن صبور  و صد البته جوان دیگه؟ خلاف شرعه؟!! هر چی باشه قبول داریم برای هر کنشی واکنشی هست. باید هم بره دنبال یه زن خوش اخلاق سرحال و شاداب. بر منکر بی انصافش لعنت!

 

 

 دخترها با هزار  امید  ازدواج نکنند که به داشتن  یه همراه و شریک عاقل و بالغ زندگی دلخوش بشند.

 

 

 

... .. .. .... ... ...... ... ..... ... ..... ، ..... .. .... ...... .... .

...... .... ......... .. ...... .. .... .... . .. ...... . ، ...... ..... ؟

.... .. ... .. ..... ......... ... ...... ...؟! .... ... .... .. ... ...... .

..... ... .. . .. ... .... .. ، ... ... ..... .... . . ... .... ..... ... .. .

 

 

از خود نگذشتگی

همین چند ثانیه پیش جایی چیزی خوندم که یهو صدای شکسته شدن دل خودمو شنیدم.

بی دلیل نبود که این پست رو دو سه ماه پیش گذاشتم.

شاید همینقدر بس باشه. چون واسه جبران،  وقت کافی باقی نمونده.

 

 

 

پ. ن: آرزو به دل موندم توی یک روز دو تا پست بذارم و به ترتیب زمانی بیاد روی صفحه! نمیاد که نیاد !! دیگه چه فرقی میکنه؟