چی بدتر از اینه که پیش خودت، و با توجه به سابقه و تجربه و اونچه که گذشته و پشت سر گذاشتی، مطمئن باشی که با یک یا چند شخص غریبه نیستی و به اصطلاح جزو قوای " خودی " محسوب میشی و بعد درست در لحظه و جایی که منتظر و مطمئنی، باهات مثل غریبه ها رفتار میشه، و متوجه میشی که " زهی خیال خام! " ؟؟!
خدا بهت رحم کنه و جایی هم منم منم نکرده باشی و به اغیار واقعی پز نداده باشی که " آآآآآره بابا ... ما سری از هم سواییم! روی منو زمین نمیندازند. هوای منو دارند! " که اگه پز داده باشی مجبوری دماغ سوختگی دوبل رو تحمل کنی و ببینی که دشمن شاد شدی.
میتونستم به جای همه ی این کلمات، در یک کلام و خلاصه بگم، " چی بدتر از دماغ سوختگیه؟"
همونطور که قبلا هم چند بار به طریقی دیگه با این جمله منظورمو بیان کرده بودم:
از محبت، دلها خوار می شوند....
نه فرشته عزیز... نه... از محبت دلها خوار نمی شود... از محبتِ؛ دلی که سرد بماند خوار می شود... دلی که از محبت به درد آمده باشد... دلی که روحت رو به بی تابی بندازه... دلی که همش وادارت کنه با زندگی بجنگی با خودت با همه چی بجنگی... این خوار شدن نیست ... این عین خود زندگیه... باور کن هرکی بتونه انقدر توانایی داشته باشه که تو رو وادار کنه چیزی رو به راحتی قبول نکنی و به راحتی پس نزنی بهترین دوستت می تونه باشه... اما رفتارهای گاه و بی گاه ما... به خاطر اینه که از زندگی سرخورده شدیم نه دل شاد.... و دل شادی خنده های به زور و ساختگی نیست ... دل شاد بودن تو حین سخت ترین شرایطه... وقتی که بتونی با تمام سختی بخندی دلت شاد شاد خواهد بود... خداقوت... یاعلی (او می گوید و ...)
ممنون که آمدین
احساس می کنم ! دیروز باید تولدتان بوده باشد !!
تبریک بگم یا ضایع کاری شد ؟
سلام فرشته ی عزیز
سلام.
اصلا این و قبول ندارم :
"وقتی که بتونی با تمام سختی بخندی دلت شاد شاد خواهد بود... "
باور نمی کنم فرشته ها ShutDown بشن!
دلی خواهم که از او درد خیزد ....
گفتم : یادش بخیر شب بارانی ... همصحبتی ... شام ... روز آفتابی ... دم عید .... یادش بخیر گاه گاه پریشانی ... نه! ...
هنوز هم این دل ناماندگار بی قرار چنان می چمد که نه سلام نوش لیموی گس بداند و .......
سرم به دنیی و عقبی فرو نمی آید ....
التماس دعا ......
( من این سطور نوشتم چنان که غیر ندانست....)
روزگاریست که ما را نگران میداری ...
سلام. خیلی وقت است چیزی ننوشته ای. ده روز.
دوست داری از تو بی خبر بمانیم و نگران؟؟
:(
چگونه می توان گفت درد دل زمان را
داد از که میتوان کرد در اوج ناتوانی
ای آسمان آبی ای بیکرانه شاد
آیا زمین ندیدی در اوج ناتوانی
سلام دوست عزیز . تمام آرشیوتون رو خوندم و باهاش زندگی کردم .قشنگ بود آرزو کردم ای کاش مثل شما می توانستم بنویسم . برای شما و دخترتان آرزوی روزهای شادی در کنار هم دارم .( به شما لینک دادم )