-
آیت
چهارشنبه 18 مرداد 1385 21:53
عرض کرده بودم که این ماجرای گندم پاشیدن من برای کبوترها و گنجشک ها دو تا اتفاق جانبی جالب به دنبال داشته. یکی شونو که عرض کردم : همون ماجرای لونه سازی یه جفت یا کریم. ماجرای دوم از این قراره که : دو سه هفته پیش، فن کوئل های خونه مون ( که درست زیر پنجره ها قرار دارند) سرو صدا میکردند و مجبور شدیم روکش فن کوئل ها رو...
-
یا کریم
یکشنبه 15 مرداد 1385 08:39
چقدر خوشحالم که این ماجرای گندم پاشیدن صبح و عصر ما برای کبوترها و گنجشکها، یه ماجرای ساده و روزمره نیست. توی همین دو سه ماه اخیر، دو اتفاق جانبی و جالب دیگه رخ داده که الآن اولی شو میگم: سیزده اردیبهشت، یه جفت کبوتر کوچولوی مخصوص حرم امام رضا (ع) (آره از بچگی باور من این بوده که اونها نماینده حرم اون حضرت هستند)، از...
-
گوش کن ...
شنبه 7 مرداد 1385 19:52
کی اتفاق مجال سلام ما افتد؟
-
Top Urgent
چهارشنبه 4 مرداد 1385 12:38
خداوندا! اگه ازت یه دیوار بلند بخوام بهم لطف میکنی؟ خیلی هم بلند نبود، نبود. فقط اینقدر کوتاه نباشه. کم کم دارم شرمنده خودم و مراجعه کنندگان دیوارم میشم!
-
بــِـغـَیر حِـساب
دوشنبه 2 مرداد 1385 19:53
لحظه ای که خبر زندگی بخش و شادی آور سفر بزرگت رو بهم دادی، قلبم از شادی و چشمم از اشک پر شد. دوست نداشتم که هیجان زدگی ام مانع بیان و نشون دادن اونچه که توی فکر و قلبم میگذره بشه. تو رو توی مکانهای امنی که بهشون مُشرّف خواهی شد تصور میکردم. گاهی بین جمعیت و گاهی در دنج ترین نقاطی که از اونجا توی ذهنم ساختم. لحظه ای که...
-
...
سهشنبه 27 تیر 1385 23:46
بمیرم برای دلت!! هر چه هشدار دادی، هرچه در لفافه گفتی، هر چه بد قلقی کردی، فایده نداشت. دیگه دیره. دیر. دلت نترکید از این همه دلواپسی؟! بمیرم برای دلت. بمیرم ....
-
من مانده ام مهجور از او ...
سهشنبه 27 تیر 1385 11:38
خوندن متن شعر تصنیف میرزا کوچک خان در قسمت کامنت های وبلاگ یه دوست، منو به بیست و دو سه سال قبل برد. به صبحهای تاریک زمستونی که برای رفتن به مدرسه آماده میشدیم. توی آشپزخونه، که با نور لامپ مهتابی روشن بود، همراه پدرم به برنامه صبح رادیو رشت گوش میدادیم و تقریبا هفته ای یک بار، این موسیقی غم انگیز لالایی وار رو می...
-
فعالیت مفید تابستونی
شنبه 24 تیر 1385 15:32
دنیای ادبیات، و به شکل اخص، شعر و شاعری، دنیاییه که به جز یک دوره چند ماهه (که دوست ندارم بهش فکر کنم)، از گشت و گذار توش لذت بردم. همیشه از برنامه های رادیویی و تلویزیونی شعر خوانی و مشاعره استفاده بردم و شرکت کنندگان در اون برنامه ها رو تحسین کردم. اوایل تابستون وقتی شنیدم توی مرکز فرهنگی ساختمون محل سکونتمون،...
-
ز رحمت گشاید در دیگری
شنبه 24 تیر 1385 09:51
قلبم از شادی و آرامش پر شده. از تصور سعادتی که به عزیزی ارزانی شده. از ملاقات حضوری اون یکی و دیدن روی ماهش. از دیدن عزیز دیگری در خواب، که حتی در خواب دیدنش هم شادی بخشه. از شنیدن صدای مهربان اونی که دلم برای دیدنش پر میزنه. از ... خدایا! چه کردم که اینطور شادم کردی؟ عجب سوالی!!!! وعده اش حقه: " مع العسر یسری " ...