کلبه

بعنوان یکی از افرادی که به کلبه ی دنج رفت و آمد داره، از صاحب کلبه اجازه میخوام که تصاویری از قسمتهایی از کلبه رو به خواننده های این وبلاگ که فقط اسم کلبه رو شنیدن  نشون بدم.

توضیح : این عکسها در فصول مختلف سال گرفته شدند.

رخصت پهلوون؟!

ضلع جنوبی کلبه - اواسط رو به اواخر تابستون امسال

 

 

ضلع غربی کلبه - اواسط بهار پارسال

 

 

قسمتی از هیزمهایی که برای زمستون دو سال پیش جمع کردیم

 

 

چهار تیکه از هیزم هایی که وقت انتقالشون به کلبه شست پام رفت تو چشمم و پریدند هوا! (یادم نمیاد این عکسو کی از من  گرفت!)

 

 

گاهی اینجا میاییم ماهیگیری. ولی کاربرد اصلی اش برای آب برداشتنه!

 

 

خداییش لازمه بگم اینجا اتاق زیر شیروانیه؟؟

 

 

اتاق رهگذرهای غریبه ای که شبها زیر بارون می مونند میان در میزنند و جایی برای خواب میخوان!

 

 

چشم انداز -  جنوب شمالی!

 

 

ساعت آشپزخونه - گرفته شده از کاتالوگ فروشگاهی که صاحب کلبه از روش سفارش داد.

 

 

ساعت مورد علاقه صاحب کلبه - کسی بهش دست نمیزنه!

 

 

یکی از ظرفهای آجیلمون - شب یلدا ی پیرارسال

 

 

لونه پرنده - با فاصله ی دویست متر از کلبه به سمت دریاچه . چند تا دیگه هم هستند. همه همین شکلی اند. کم و بیش!

 

 

کفشامون توی جا کفشی - یادش بخیر! دوستان چقدر از این گربهه ترسیده بودند! آخه گربه ترس داره؟!

 

اینم خود کلبه! خیلی قشنگه. نه؟

 

نظرات 28 + ارسال نظر
فرشته یکشنبه 13 آبان 1386 ساعت 03:13 ب.ظ

با تشکر صمیمانه از حمید آقا و نامبرده جان که ایده ی این پست رو در ذهنم ایجاد کردند.

واقعا!

دستشون درد نکنه. خدا هردو شون رو حفظ کنه. آمین.

حمید یکشنبه 13 آبان 1386 ساعت 03:52 ب.ظ http://yahamid.blogfa.com

همه‌شون یه طرف، چوب‌های معلق هم یه طرف. بعض عکس‌ها همچون آجیل همچنان نمی‌شوند مشاهده.
الهی العفو!

حیف شد ... نمیدونم چطوری آپلود کنم که قابل مشاهده بشن. حیف :(

حمید یکشنبه 13 آبان 1386 ساعت 06:41 ب.ظ http://yahamid.blogfa.com

ما هم تشکر می کنیم از عکس‌های شما که ببخشید از خود شما که عکس‌های زیبایی از اینترنت خریدید و اینجا با پونز چسبوندید. واقعاً من احساساتی شدم و الآن دوست دارم بروم ازبالای یکی از این شیروونی‌ها سر بخورم بیام زمین.

تنها استفاده ی من از اینترنت برای این عکسها، آپلود کردنشون بود. به جان الیزابت و چارلز راست میگم! دروغم کجا بود؟!

بهناز دوشنبه 14 آبان 1386 ساعت 02:35 ب.ظ

ای واویلا چقدر اینا خوشگلند.خوب لطف میکردید یه رودخونه و یک باغچه کوچولو هم میذاشتید که پیغامی از آب هم باشه :))))
حقیقتش این عکسها و موسیقی متن خیلی حس قشنگی به آدم میدن.راستش رو بخواین این موسیقی شما یید.من گاهی عادت دارم آدمها رو با رنگ خاص و با موسیقی خاص بشناسم.شما صورتی خیلی کمرنگید با همین آرامش پیانو :)
راستی دلم میاد گلها و گلدونام رو به بقیه بدم چون فکر میکنم اونها رو هم خوشحال میکنن.اینجوری میشه شادیها رو تقسیم کرد :)

پس خوشت اومد؟‌ چه خوب! :) گفتم نکنه کار خیلی لوسی بوده.

آب ؟ دریاچه داره دیگه. پیغام میده که زندگی در جریانه و " دریا شود آن رود که پیوسته روان است" ! :)

اسم این قطعه موسیقی " فرشته " است! کاری از آقای هومن راد. فکر کنم بتونی از توی اینترنت بقیه ی قطعاتش رو هم پیدا کنی. اسم آلبومش اگه اشتباه نکنم " تنها در باران " هست. (یه چیزی بگم؟ من رنگ آبی آسمانی و کلیه ی رنگهای گروه آبی رو ترجیح میدم. لطفا منو آبی بشناس! میشه لطفا؟)

(زمزمه هایی از ماموریت به مالزی میشنوم!!! روز از نو روزی از نو!)

حمید دوشنبه 14 آبان 1386 ساعت 03:02 ب.ظ http://yahamid.blogfa.com

علیکم السلام.
1-عجب شیطانی است این عکس!

2- داستان من و کامیون زباله سوارشدنم. راننده‌اش آشنا است. چند باری با دلیل و بی دلیل سوار کامیونه شده‌ام و مسائلی بهداشتیک و نیز رفتاریک مردماتیک رو از نزدیک دیده‌ام.
2.5- نیستند. زرنگ نیستند حتی اگه از محله‌ای دیگه بیایند.دنیا خیلی کوچکه.
3- مریض وبلاگ یعنی بیماری وبلاگ‌نویسی!
4- حکیم که حکیمه. ابوکامنت که کامنت گذار را گویند.بی آر تی هم که اتوبوس و اینهای واحده! و درواقع خودمم همه‌اش!
5-عسگر عربیه و عسکر فارسی! یعنی برعکس!

السلام علینا و علی عباد الله الصالحین :)

دست شما درد نکنه. متوجه شدم. چقدر ذهنم چرخید ولی اغلب این چیزا رو نتونستم حتی حدس بزنم. به من میگن آآآآآی کیو سان!!

حمید دوشنبه 14 آبان 1386 ساعت 03:03 ب.ظ http://yahamid.blogfa.com

فضای رایگان برای ایجاد سایت و وبلاگ و آپلود و دانلود.
-----------
ازتسلیتتون ممنونم. من هم تسلیت می‌گویم خدمتتون.

خب ... پس آدرس ایمیلتون رو همونها در اختیار اغیار قرار میدن؟ عجبا ... چه امانت ندار!

انشالله زیارت مدینه منوره نصیب همه مون بشه. آمین.

حمید دوشنبه 14 آبان 1386 ساعت 03:37 ب.ظ http://yhamid.blogfa.com

اون جمله‌ی آخرم رو دقیقاً به خودم گفتم. خود آدم متوجه می‌شه کی خوب نوشته و کی بی‌حس و حال. مثل الآن که کامنت بی حالانه می‌نویسم. بی‌حالانه!

اتفاقا همین الان در همین مورد یه چیزایی عرض کردم!

کلی میتونم در این مورد حرف بزنم. ولی نمیزنم. شما چه گناهی کردید آخه؟!!!

حمید دوشنبه 14 آبان 1386 ساعت 04:03 ب.ظ http://yhamid.blogfa.com

راستی تازه به اولین کامنت اینجا دقت کردم که کی نوشته!

لازم بود تشکر کنم. واقعا ایده اش رو شما و آقای نامبرده دادید. من بی تقصیرم! :)

بهناز دوشنبه 14 آبان 1386 ساعت 05:01 ب.ظ

هورا پس دارید میاین.اینبار دیگه انشاالله میارمتون خونه ام.اصلاً هم نمیذارم تعارف کنید.
راستش رو بگم شاید باور نکنید وقتی داشتم رنگتون رو مینوشتم تو دلم می دونستم آبی هستید ولی چون خودم هر کی رو دوست دارم صورتی میبینم گفتم صورتی :)
چشم . همون رنگ خودتون میبینمتون.
دیدید گفتم این آهنگ شماست :)

هنوز قطعی نیست. همه اش تقصیر تحریم و سر و صداهای مربوط به اونه. نمیذارن سر جامون بشینیم که. هی باید بیاییم مذاکره! لا اله الا الله.

قربان چشمت. چشمهات بی بلا.

:">

کلبه دنج سه‌شنبه 15 آبان 1386 ساعت 10:20 ق.ظ http://cozy-cottage.blogfa.com

مااااااااااااااااااااااااااااااااا

بسیاااااار قوی

D: ( با فونت شماره ۷۲)

بسیاااااااااااااااااااار تشویق شده ی ذوق زده!

کلبه دنج سه‌شنبه 15 آبان 1386 ساعت 10:24 ق.ظ http://cozy-cottage.blogfa.com

شروع هر فصلی که می شه برای انتخاب سر در وبلاگم کلی گیج می زنم. پس بگو از اولش باید یه راست میومدم سراغ شما.
این عکسارو از کجا پیدا می کنید؟ نه خداییش !
ما هرچی اینترنت رو می تکونیم از این چیزای باحال پیدا نمی شه!

آقا جان پس یه زحمتی. از این به بعد عکسامو میام به شما سفارش میدم. فکر کنم کافیه تصوراتمون رو برای شما تشریح کنیم تا همچین چیزی رو به صورت واقعی عینیت ببخشید.
مثلا من یه عکس می خوام که توش آدم عجیب الخلقه (کی، من؟ نه منظورم خودم نیست) باشه که یک عدد فیل سه شاخ کنارش ایستاده و داره به مسابقات دوچرخه سواری توردوفرانس نگاه می کنه و در همین حین، جیووانی البر مهاجم سابق بایرمونیخ یک برگردون می زنه!

D:

توی این چند دقیقه ای که کمی فاصله افتاد در ارسال جواب، دنبال عکسی که خواستید گشتم. تقریبا پیداش کردم . فقط چون درست اونی نبود که میخواستید نیاوردمش اینجا. فرقش فقط در یکی دو چیز بود:
فیل سه شاخ " نشسته " بود و به لبه ی یکی از شاخهاش هم گل رز وصل بود.
گفتم خیلی ضایعه اینهمه تشویق شدم یه عکس نامرتبط با خواسته تون بذارم. وگرنه اصلا برگردون البر از همون زاویه ای بود که تصور کردید. خودم هم تعجب کردم!!

کلبه دنج سه‌شنبه 15 آبان 1386 ساعت 10:27 ق.ظ http://cozy-cottage.blogfa.com

این ضلع غربی بدجوری به خودم چسبید
تا حالا از این زاویه به موضوع نگاه نکرده بودم!

وای اتاق رهگذرهای غریبه چیه، من خودم می رم همونجا بخوابم. صبح هم با صدای گنگشک که توی گوشم وز وز می کنه از خواب بیدار شم!!

- همه عکسها عالی بودند. آخریه (عکس خود کلبه) هم که دیگه آخرشه! یعنی اون آخر آخر ته مه هاش. اِند عکس!

حالا کجاشو دیدید ... کلی عکسهای دیگه هم بود. موندم واکنش ها رو ببینم. در ضمن ممکن بود صفحه از نظر بار گرافیکی زیاد سنگین بشه کسی حوصله نکنه ... یه سری از خاطرات ثبت شده هم فقط مخصوص خود کلبه ای هاست. تازه ... من بی رخصت شما این کارو کردم. نگران بودم راضی نباشید.

کلبه دنج سه‌شنبه 15 آبان 1386 ساعت 10:30 ق.ظ http://cozy-cottage.blogfa.com

جناب حمدآ پس شما بودین کله سحر از رو شیروونی لیز می خوردین میومدین پایین؟
این اعصاب منه ! ببین.
من هی برم مس بسابم، یخ دریاچه بشکنم شمام نذاری دو دیقه بخوابم.


سرکار خانم بهناز هم که بسیار علاقه دارید گلهای پرورش یافته تان را به این و اون (علی الخصوص اون) هدیه دهید، بی زحمت من آدرس می دم یه سی چهل تا از اون پرورش یافته های هلندی (مثل مرغ هلندی!) به سمت کلبه حقیری بنده ارسال فرمایید. باشد که از شما خشنود شویم!

چرا به اونها که وسایل بالای شومینه رو جابجا کردند چیزی نمیگید؟ افشا کنم اسامیشون رو؟؟!!! چند تا شون که خودشون خودشونو لو دادند P:

راستی تنفنگتون خیس نشده بود که؟ در راستای همون ماجرای آب برداشتن از چاه و رودخونه و .... D:

بنده های خدا، حمید آقا و بهناز خانم :) الهی بگردم!

کلبه دنج سه‌شنبه 15 آبان 1386 ساعت 10:54 ق.ظ http://cozy-cottage.blogfa.com

نظرتون راجع به اینا چیه؟

۱- یه روز آفتابی پاییزی که نور خورشید نتونسته از سردی هوا کم کنه. محوطه ای که چهار دقیقه با کلبه فاصله داره. برای بازی های دسته جمعی کلبه ای ها !
http://i21.tinypic.com/2z3rotk.jpg


۲- ضلع شرقی کلبه. یه جای دو نفره. برای کسایی که ظهر خوابشون نبرده و اومدن می خوان یه جای دنج که مزاحم دیگران نباشه، بشینن باهم گپ بزنن. تا عصر بشه و وقت چایی خوردن دور هم عصرونه همگی فرا برسه:
http://i22.tinypic.com/rc3hg0.jpg


۳- کلبه تابستون:
http://i21.tinypic.com/9jp40o.jpg


۴- دور و بر کلبه و گل و گیاههای پرورش داده شده توسط خانوم فرشته و خانوم بهناز که جناب آقای حمید هم هر از گاهی بعد از سر خوردن از بالای شریوونی زحمت کشیدند آبیاریشون کردند:
http://i24.tinypic.com/35l9qbd.jpg


۵- کلبه در نمای شب. کنار رودخونه ای که همیشه آبش جاری و روونه. بعضی شبا که آب تموم می شه، خودم می رم از رودخونه آب میارم، می ذارم بجوشه بعدشم پر می کنم تو سطل ها و دبه هایی که تو اتاق پشتی هست که بچه ها استفاده کنن
http://i20.tinypic.com/286yebo.gif


۶- تراس مسقف کلبه (برای در امان بودن از بارونای ناگهانی جنگلی که در عرض چند ثانیه یهو شروع می شه و همه سر و کله و لباس ها رو خیس می کنه) جای راحتی برای نشستن های جمع، یا نشستن و نگاه کردن به بازی و جست و خیز بچه هایی که اون پایین دارند بپر بپر می کنند
http://i21.tinypic.com/2cdfhv5.jpg


۷- وای من این اتاقو خیلی دوست دارم. تو همون ضلع جنوبی که عکسش رو گذاشتید. این اتاق جاییه که کمترین صدا بهش می رسه. نمی دونم چطور طراحی شده و جاش رو چطوری تعیین کردند ولی کمترین سروصدا رو داره. یه جای دنج با تختخواب های رااااااااحت برای استراحت. یه کمی هم لای پنجره رو باز بذاری که پرده یه تکون تکونی بخوره یه نسیم ملایم خیلی کمی تو اتاق باشه و لحافم بکشی روت!
http://i24.tinypic.com/mj7o84.jpg


۸- نمای داخل کلبه در شب. گرم و صمیمی. آخر وسوسه انگیزی !
http://i21.tinypic.com/5djiad.jpg

تا صفحاتشون باز بشند از دل در اومدم ... ولی خیلی قشنگ بودند بی تعارف.

۱- یادتونه اون گربهه رو که از توی جاکفشی " پیشت " کردیم دوید رفت توی اون محوطه ی بازی خودشو یه وری انداخت روی زمین و لوس شد؟ انگار نه انگار اینهمه آدم رو معطل خودش کرده. مششششخله!! :)

۲- اتفاقا من هم یه عکس از این صندلی ها دارم. ولی یه نفره بیرون کلبه برای مواقعی که شما یواشکی وقتی همه دارند چرت بعد ازظهر رو میزنند برای رفع خستگی و تمدد اعصاب (!) بهش پناه میبرید. جزو همون private ها که گفتم شاید راضی نباشید. اگه راضی هستید بذارمش. هان؟

۳- تصور دو سه تا فرغون کردم توشون پر از هندونه که برای عصرهای تابستون کنار نرده ها پارک شدند! جاااااااااان P:

۴- اینو ندیدم. باز نشد. باز هم تلاش و صبر میکنم.

۵- پس بچه ها چکار میکنند؟ شورشو در آوردند! همش شما مس بسابید و یخ بشکونید و آب بجوشونید بذارید اتاق پشتی؟ پس بقیه چی؟ حق دارید هر از گاهی کلبه رو به حال خودش ول کنید. حق دارید انصافا!

۶- من که به خاطر ندارم یه بار بازی بچه ها رو تماشا کرده باشم! یا دارم ناخنمهامو میجوم از شدت نگرانی یا دائم از جام می پرم میرم جداشون میکنم! آخه کدوم بچه ای با اره و تبر هیزم شکنی بازی کرده که اینها دومیش باشند؟! (عکس اره هایی که روی دیوار کوبیده بودید هم دارم!)

۷- بالشهاش کم نیست؟ خواب راحت اونه که سه تا بالش زیر سر باشه و یه دونه هم بغل کنی. همه هم خواب باشند و کسی پچ پچ نکنه. همه که نمیرند به اون جای دنج پشت کلبه روی اون صندلی ها بشینند که! بهانه ی ترس از جک و جوونور های شبگرد رو که خدا نگرفته!

۸ - این خیلی مدرن تر از کلبه ایه که دارید. نیست؟ کی براش مبل خریدید؟!!! O:

آلوچه سه‌شنبه 15 آبان 1386 ساعت 01:55 ب.ظ

چرا من این قدر بدشانسم تو کامنت گذاشتن برای شما؟!
دیروز که اومدم این پست رو دیدم، همه صفحات گشوده را استاپ! کردم تا عکسای اینجا زودتر لود بشه، بعد که مش لود شد کلی نشستم هر کدوم نگاه کردم. بعد دوباره از اول! خلاصه تا اومدم کامنت بذارم بدین شرح که : وااااااااای... خدااااااای من... اوه مای مامان... و غیره، ناگهان برقمان سه فاز قطع شد و من موندم و خماری یک کامنت و یک مونیتور سیاه که هنوز اثراتی از کلبه روش بود (توهم!) و آه ندامت که چرا هی نشستم نگاه کردم و زودتر کامنت نذاشتم!!!
واقعا ای ول داره این عکسا!
منم مونده بودم چطور این عکسا رو پیدا می کنید. حقا که از عکسهایی که تو خود وبلاگ کلبه دنج هست قشنگ تره
D:

:( من که بد شانس ترم عزیز جان. هی میام می بینم تعداد کسانی که مرا یاد نموده اند بسی ثابت است!

اینقدر از " ای ول " ‌خوشم میاد!!! از دریافتش البته. درست مثل " چاکرم! مخلصم! " که توی بعضی از سریالهای ایرانی شوهرها به زنهاشون میگن و خیلی خاکی و افتاده و یکرنگ جلوه میکنند و من هم تا حالا چنین جمله ای رو نشنیدم!! :))

من که در مکتب استاد نامبرده تلمذ میکنم. عکسهای آلبومهای ایشون رو ندیدی؟ شکار لحظه ها و ...

آلوچه سه‌شنبه 15 آبان 1386 ساعت 02:05 ب.ظ

اولی: عکس از زاویه دید منه. منتظرم یکی سرش از پنجره بیاره بیرون یه سیب پرت کنم تو سرش!
دومی: فوق العاده است!
سومی: چند لحظه دیگه هیرم هایی که با زحمت روی هم چیدید، سرنگون خواهد شد! (من نبودم به جون عمم!)
چهارمی: وایسادم زیرش که اومد پایین دوباره بندازم هوا دربرم!
پنجمی: شما دلتون نمیخواد یکی رو هل بدین بیفته تو آب؟
ششمی: رفتم اون پشت هر کی اومد بیرون پــخ! بکنم.
هفتمی: متاسفم برای غریبه ها یا حتی صاحب کلبه! اون وسط یه پونزه. بهشون نگیدا!
هشتمی: بسیار زیبا!
نهمی: یه قورباغه گذاشتم به جای اون گنجیشکه بالا. درش که باز شه بیفته بیرون باورتون میشه!
دهمی: ولی من بهش دست می زنم D:
یازدهمی:‌ یه چند تا سنگ ریزه تو پسته ها کار گذاشته بودم. به من چه باید حواستون رو جمع میکردید موقع خوردن!
دوازدهمی: هی! مواظب باش آب نریزم روت. من بالای درختم!
سیزدهمی: کی بندای کفشا رو به هم گره زده؟!! من؟!!
چهاردهمی: حس این عکس منو کشته!

باور میکنی تا ۴۳/۷۵٪ نظر هر کدومتون رو میتونستم حدس بزنم؟؟

یعنی حدس زدم هر کدومتون چه نوع واکنشی نشون میدید.

اولی: در شگفتم اگه درخت آلوچه اونجا بود چی میشد؟!

دومی: من دلبسته ی اون اتاق زیر شیروونیم. همون که پنجره اش نیمه بازه!

سومی:‌دیر رسیدی. مال زمستون دو سال پیش بود. سری جدید رو اگه تونستی پیدا کنی کجا چیدیم؟!

چهارمی: یعنی دستمو نمیگیری که از جام بلند شم! اینه رسمش؟!

پنجمی: نه ... چون خودم از آب به شدت میترسم و حتی تو عمق نیم متر هم قطعا غرق میشم. از این شوخی ها با کسی نمیکنم.

ششمی: این طرف هم یکی هست که به تو پخ میکنه! پس چی؟

هفتمی: وقت عوض کردن ملافه متوجه شدیم برداشتیم!

هشتمی: :) اون بالا یه لونه ی پرنده هم هست. چند تا جوجه توش هستند.

نهمی:‌ راستی راستی به عکس نگاه کردم ببینم کجاست!! باورت میشه؟؟

دهمی: فوری متوجه میشن ها.

یازدهمی: ‌ وای وای وای دندونم ... به لب رسیده جونم ... چکار کنم خدایا؟ دردشو من میدونم!!! :(

دوازدهمی: الان میگی؟؟؟!!

سیزدهمی:‌ کفش من بدون بنده ! D:

چهاردهمی:‌ بهش چی میگن؟ لانگ شات ویوو؟

آلوچه سه‌شنبه 15 آبان 1386 ساعت 02:33 ب.ظ

رنگ ها توی عکس هایی که انتخاب کردید خیلی قویه. چرا؟!

ناخودآگاه بود. شاید چون قلبا" اون جمع رو دوست دارم. عزیزانم توی اون جمع هستند و وجودشون یعنی شادی و امید و خلوص.

آلوچه سه‌شنبه 15 آبان 1386 ساعت 02:34 ب.ظ

انکار می کنم که داشتم عکس های کامنت قبلی (صاحب کلبه) رو یکی کی نگاه می کردم !

همین کارا رو میکنی که وقت کم میاری دیگه. به جای یکی یکی نگاه کردن همه رو یکجا نگاه کن.

بهناز چهارشنبه 16 آبان 1386 ساعت 03:16 ق.ظ

چشم جناب کلبه دنج یادم میمونه که اولین سفارش رو شما به من دادید.
فرشته خانم با اجازه شما و به خاطر این عکسهای خیلی خیلی قشنگ من یه سبد گل هم برای کلبه میفرستم.

http://img.photoamp.com/pa/07/11/06/hurjTMwxiT.jpg

قربانت ... اجازه ی ما هم دست شماست.

بذاریمشون دم پنجره ... دور از گرمای شومینه. جاش خوبه به نظرت؟

آلوچه چهارشنبه 16 آبان 1386 ساعت 02:27 ب.ظ

پس چی شد سری بعدی عکس ها؟؟؟

من تشویق می کنم شما رو در گذاشتن عکسهای قوی برای رو کم کنی... (من؟ اخراج؟ چرا؟... من خصومتی با کسی ندارم که!!!)

بازم بذارم یعنی؟ منتظرم یکی دو نفر دیگه هم تشریف بیارن و نظرشونو بدونم. یکی شون آبجی خانم قربونش برمی شما!

اخراج از کجا عزیزم؟! *:

حمید چهارشنبه 16 آبان 1386 ساعت 06:17 ب.ظ http://yahamid.blogfa.com

از اینکه باعث دلگرمی شدید ممنونم. درحال حاضر مشغول ساخت یه وبلاگ آزمایشی دیگه هستم ببینم اون سایته چه امکاناتی داره. هشتصد و دوازدهمین وبلاگ آزمایشی من!

خواهش میکنم. فقط برای دلگرمی نبود. اعتقادمو گفتم.

مگه از بلاگ اسکای راضی نیستید؟

بهناز چهارشنبه 16 آبان 1386 ساعت 07:16 ب.ظ

هر جایی که شما صلاح بدونید خوبه.

پرورش دهنده ی گلها شمایی عزیز جان. من کی باشم اظهار نظر کنم؟!

شما بهتر میدونید جای مناسب برای پژمرده نشدن گلها کجاست. :) من شنیدم بعضی ها گلها رو میذارن توی یخچال. بی شوخی!

آلوچه پنج‌شنبه 17 آبان 1386 ساعت 12:24 ق.ظ

به عنوان یکی از افرادی که به کلبه دنج رفت و آمد داره و تمایل زیادی هم به ایجاد آشوب داره، از صاحب کلبه اجازه می خوام چند تا از عکس های محرمانه ای که ایشون رو در حال شکار قورباغه ها در جنگل نشون میده در معرض عموم بذارم. باشد که درس عبرتی شود برای سایرین.
!!!

میخواهی طرف رو رسوا کنی اجازه هم میگیری؟! :))

بیایید به همدیگه اعتماد داشته باشیم! لابد مصلحتی در کار بوده. شاید قورباغه های سمی بودند! بنده ی خدا تو سرمای سی درجه زیر صفر رفته یخ شکونده و آب آورده جوشونده گذاشته برای مصرف ما. اون وقت میخواهی چنین سابقه ی مثبتی رو با این تهدیدها مخدوش کنی قربون شکل عزیزت برم من؟

بقول اون یارو (که اسمشو نمیارم چون صاحب کلبه ممکنه رنگ صورتش سبز بشه) :

پرواز اعتماد را با یکدیگر تجربه کنیم وگرنه می شکنیم بالهای دوستی مان را!!

آلوچه پنج‌شنبه 17 آبان 1386 ساعت 12:25 ق.ظ

فرشته خانم اگه بخوای منتظر آبجی بنده بمونی که باید وبلاگ رو تعطیل کنی صبر کنی تا بیاد D:

صبح تو فکرش بودم. یعنی تو فکر همشیره خانم خانمهای عزیز شما. خب بنده ی خدا گرفتار مدرسه و خونه و امورات زندگیه. لابد فرصت نداره دیگه.

تشریف میاره. میدونم هر وقت فرصت کنه حتما انشالله اینجا هم میاد. :)

کلبه دنج پنج‌شنبه 17 آبان 1386 ساعت 10:10 ق.ظ http://cozy-cottage.blogfa.com

با توجه به اینکه این پست ارتباط تنگاگشادی با من داره، لذا از با اجازه از صاحب وبلاگ بنده هم در باره کامنت هایی که ذکر خیری از بنده شده (واقعا ذکر خیر بنده شده؟؟؟؟ دستم بهشون نرسه) عرایضی به ثبت و نظر شما برسانم.

عذر می خوام، اینجا هم که می خواستید آروم بمونه، دارم شلوغ پلوغ بازی می کنم. قول می دم بعد از این پست کاملا آروم و دست به سینه (من؟؟؟) بشینم!


آقا حمید ساختن این تعداد وبلاگ آزمایشی توسط شما بوده که آمار ناصحیحی از وبلاگر ها به جامعه ارائه شده، و مسوولین و غیر مسوولین بر این اندیشه سوار می شوند(!) که این همه وبلاگ نویس چرا باید داشته باشیم؟ اینها چرا نمی رن کار کنن، بیل بزنن؟؟؟ :-o چرا نشستن هی وبلاگ ساختن!
اونوقت میان تلافیشو سر من ِ جوون (جاهل؟) در میارن. شمام اون پشت می شینی نخودی می خندی به ریش من!
منم مجبور می شم ریشمو (ریشه مو نه، ریشمو!) از ته بزنم.
ولی امتحان کردم، این آدرس هنوز رزرو نشده، خداییش بهتون میادا ! D:
http://www.hamdaa.blogfa.com
بگیرینش تا نگرفتنش. و آدرسش را فقط به من بدهید. به هیشکی ندیدا خب؟
توش هم کمی در مورد بیعارتی برای بنده توضیح دهید.



فرشته خانوم
همیشه از خوندن زیرنویسهای کامنتهاتون لذت می برم. تند تند پست رو می خونم، که زود بیام سروقت کامنت ها.
بعدشم شما هر عکس می خواین بذارید مٌجّلی نیست.



خانم بهناز هم که لطف فرمودند گلدان بسیار زیبای مجازیشون رو برای کلبه و کنار پنجره ارسال فرمودند. زهی مراتب تشکر ! D: خوشمان آمد.



خانم آلوچنگ، شما مرا از چه می ترسانید. نه رو کن ببینم چی داری. عکس شکار قورغابه؟ هوون که پارسال بهار دسته جمعی رفته بودیم شکار؟؟ :)) برگشتنی یه قورغابه رو اینجوری گرفتم آوردمش (http://i7.tinypic.com/7wk6iyr.jpg)

http://i17.tinypic.com/82afgab.jpg
http://i5.tinypic.com/8ftp6jr.jpg

(اینو یادته یهو از پشت پریدم غافلگیرش کردم؟ http://i8.tinypic.com/7122mj8.jpg )

در نهایت اینکه خواهش میکنم، اجازه شمام دست ماست. هر عکسی از شکار می خوای بذار.

:) سلام

خدا خیرتون بده اومدم دیدم کلی کامنت اینجاست که حسابی حسابی (خدا رحمت کنه دکتر حسابی رو این روز پنجشنبه ای ... منظورم ایشون نبود) خستگی ام رو در کرد. از اووووووووون روزاست ها.

کلی اختلال و پریشانی اعتبار اسنادی بانکی ناشی از تحریم. دو سه روزه نفرین صهیونیسم و آمریکا شده ورد زبونم. خدا به زمین گرم بزندشون الهی. همه ی کاسه کوزه هامونو به هم ریختند شیطان صفت های زورگوی پلشت جهنمی خودخواه مستکبر الهی جز جگر بزنند همه شون ....

تا باشه از این جمعهای دوستانه ی ناآرام! :) الهی بگردم... خوشم میاد. نگید این حرفها رو که میخواستم اینجا آروم بمونه. جان به فدای این دوستی ها (باز اشکها پیداشون شد. به قول حکیمی : بسیاااااااااااار ضعیف!)

واقعا خستگیم در رفت ها. خسته شدم از بس حرف تغییر ذینفع و فرم بانکی پر کردن و درخواست ابطال اعتبار اسنادی شنیدم. کاش همدوره ی رسول اکرم (ص) بودم ... تاجر یعنی ایشون! کیف میکردی خاک راهی که تشریف می بردن رو بذاری روی چشمهات! چه برسه به اینکه زیر دستشون باشی و بفهمی زندگی و تجارت و کار یعنی چی... قربان جان با انصافش!

پس یعنی میگین بقیه ی عکسهای ماجراهای کلبه رو بذارم؟ لوس نیست؟ کسی نمیگه اینم چه فوری لوس شد؟!! کسی نمیگه یه حرف جدید بزن؟!! :">

بهناز پنج‌شنبه 17 آبان 1386 ساعت 12:14 ب.ظ

سلام
در مورد گل تو یخچال البته خوبه برای گلها ولی من دوست دارم ببینمشون. ولی یک کاری میکنم که فکر میکنم گلها خوششون بیاد.همیشه توی گلدون گل یخ های کوچولو میریزم و هر روز یک کم از تهشون را قیچی میکنم تا راحت آب بخورن.اینطوری مدت بیشتری از دیدنشون لذت میبرم.امتحان کنید ببینید خوبه؟

از اینکه میشنوم اوضاع ایران هر روز سخت تر میشه خیلی ناراحتم. آخه چرا اینقدر زور میگن چرا!!!

علیک سلام :)

گذاشتن گل توی یخچال رو برای مواقعی گفتم که ساعتهای طولانی کسی توی خونه نیست و یا برای شبهای تابستون که با باز گذاشتن پنجره هم نمیشه کمکی به خنک شدن گلها کرد. تیکه ی یخ رو شنیدم ولی چون خودم سرمایی هستم هرگز این کارو نمیکنم. فکر میکنم گلها یهو بهشون شوک وارد میشه. به جاش براشون چند تا حبه قند میندازم!! بعضی ها هم مایع سفید کننده توی آب گلدون (گلدون هایی که توشون آب میریزیم گل میذاریم) میریزند.
برای آب دادن به گلدونهای خاک دار هم هرگز از آب کاملا سرد استفاده نمیکنم. نفسشون بند میاد آخه! :(

و اما اوضاع ایران... از تو چه پنهان اگه کاره ای بودم اصلا از لج شیطان بزرگ و غده ی سرطانی منطقه هم که شده میگفتم حتما یه بمب هسته ای هم بسازند یکراست بریزن روی مقر حاکمان این دو کشور! اونقدر ایرانی ها رو آزار بدن که آخرش همین بلا سرشون بیاد!!!

آلوچه پنج‌شنبه 17 آبان 1386 ساعت 01:56 ب.ظ

به سمع و نظر شما و بقیه خوانندگان می رسانم که عکسی در کار نبود. یعنی فقط یه جور آزمایش الهی بود برای اینکه دست مستکبران و زورگویان به این موجود مظلوم رو بشه ! به قول قدیمی ها یه دستی بزنم ببینم دو دستی (کتک) می خورم یا نه؟!
البته نه به این معنی که قورباغه مظلوم توسط صاحب کلبه سبیلوی؟! دل سخت؟! شکار نشده باشه ها... من بزرگواری کردم عکس ننداختم تا پس فردا نیان سی دی هاش به عنوان فیلم سیاه جمع کنن!
این عکس که به صورت کاملا اتفاقی گرفته شده، نشون دهنده گوشه ای از آزار و اذیت ها به این موجود مظلوم و دوست داشتنی است. در اینجا نامبرده به منظور تفریح تعدادی قورباغه به هوا پرتاب کرده!!
http://i18.tinypic.com/71oyzrn.jpg
انجمن حمایت از قورباغه های بی زبان

بخاطر اثبات روحیه ی حمایت از قورباغه های بی زبان هم که شده یه پست قورباغه ای خواهم گذاشت.

راستی آدرس وبلاگت رو به یکی از دوستان دادم. بخاطر اون صدای هانی بانچ ... وقتی وبلاگتو دید خیلی خوشحال شد. چون عاشق قورباغه سبز درختی چشم قرمزه! زمانی براش بعنوان احوالپرسی انواع کارتهای قورباغه ای میفرستادم.
خلاصه دستم برای ارسال اون پست اختصاصی کاملا بازه. چه کنم؟ پست بگذارم یا خیر؟ امر بفرما تا سمعا" و طاعتا" شود!

آلوچه پنج‌شنبه 17 آبان 1386 ساعت 08:07 ب.ظ

من... چگونه... شما را... سپاس... قورباغه... پست... قدردانی... شعف... ذوق... شادمانی... باورنکردنی...!

احساس بومرنگی که درست کار کرده بهم دست داد! :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد