همدلی*

در سپیده دمی
نه چندان دور
به دیدارت خواهم آمد
با سبدهای معرفت بر دوش
شاخه های یاسمن در دست
و هزاران گفتنی بر لب
 اما
از پیش می دانم
لبریزترین نگاهها
در سخاوت سکوت
گره بند همدلی ما خواهد بود.

 

  

 

 

 

پ. ن : بی هیچ توضیح و تفسیری. بی هیچ قید و بندی.

 

* ناهید عباسی

نظرات 8 + ارسال نظر
کلبه دنج جمعه 11 آبان 1386 ساعت 05:57 ب.ظ http://cozy-cottage.blogfa.com

عجـــــــــــــــــــب !
پس اینطور ؟
[خاراندن چانه]

کدوم طور؟
نه! کدوم طور؟؟
بگید دیگه! کدوم طور؟

کلبه دنج جمعه 11 آبان 1386 ساعت 06:01 ب.ظ http://cozy-cottage.blogfa.com

عرض شود به خدمت شما که فی الساعه تمامی اپسات * نخوانده شما را خواندم.
فلذا از آنجایی که گذاردن کامنت بر من واجب است (و گرنه لال از دنیا می روم!) و صد البته مایل نیستم آنها را در هر پست جداگانه بگذارم که خدای نکرده خدای نکرده دیگران کامنتهای بسیار وزین و جاهلی اینجانب از دیدگان پربارشان مستور بماند، فلذا عزم بر این است که به طور اجماعی همه شان را در همین جا خرج کنم. باشد که مقبول افتد

در ضمن اگر آی ِ حمدآ تصور فرموده اند که فقط خودشان بلدند یک خط یک خط کامنت بگذارند که شونصد تایی دیده بشه، ما خودمون این کاره ایم داداش. سنگین کامنت می ذاریم اونم هزار تا ! پس چی خیال کردی؟

--------
* جمع مکسر مزخرف ِ پست

خدمتتون عارضم که اولا خیلی خیلی متشکرم و نه تنها مقبول افتاد که شرمنده هم فرمودید.

ثانیا... خودمونیم ها ... برای همه ی پست ها اظهار نظر نفرمودیدااا. قبلا هم عرض کرده بودم که طلبکارم!

کلبه دنج جمعه 11 آبان 1386 ساعت 06:15 ب.ظ http://cozy-cottage.blogfa.com

پست خانواده دکتر ارنست بود، ارنست همینگوی بود، پدر ژیواگو بود چی بود؟ اونو که به سن ما نمی خوره (البته ملتفت هستید که، به سن این دفه ما ! و گرنه اون قضیه چهل و سالهای بسیار دور گذشته(!!) به جای خودش باقیست)


سه پست قبل هم که یادآوری یک نوشته ای بود که زمان جوونیمون یه جا خونده بودیم، یادتونه دایره صبر؟ (JJ)
کاملا موافقم و منظورتون رو گرفتم. حق با شماست.
اینکه بعضی تجارب (چه تلخ چه شیرین) داشتید باعث می شه، در مواجهه با موارد مشابه یا نزدیک یا در همون حد ِ اثر، برخورد های منطقی تر یا به اصطلاح تعریف شده تر و متفاوت تری ارائه بدید.
حتی تجارب شیرین هم همین طورند. دیگه آدم با یه شوکولات به اندازه دفعه قبلش خوشحال نمی شه !


و اما قسمت جالب قضیه و تیله ها !!!!
چند روز پیش نمایشگاه الکامپسشتنمسهب (!) بودم و از اونجا که دستفروش های نمایشگاه رو با هیچی عوض نمی کنم (خود دستفروش ها نه ها! اونارو عوض می کنم P: ) و حاضرم شده قسمت دستفروش هاشو برم ببینم و خود نمایشگاه هم نشد نشد، عازم چشم چرانی از این قسمت بسیار جذاب شدم.
عکساشو بعدا می دم ببینید.
چشم شما روز بد نبینه، یکی بود انواع اقسام خرت و پرت ها رو داشت.
اجناسش بسیاااار قوی بودند. و در یک طرف هم بساط گسترده ای از آخرین تیله های رنگارنگ و متنوع در اندازه های کوچک تا بزرگ (سر مورچه تا کله دایی ناصر، ببخشید دایناسور) داشتش.
مدل های ۲۰۰۷ غیره

خوشبختانه عکس گرفتم. گویا بد نشده، به دردم خورد و شاید باعث لذت بصری شما و دوستان بشود. آمین یا رب العالمین

http://i6.tinypic.com/53giedw.jpg

وااا ! مگه خانواده ی رابینسون رو تا همین دو هفته پیش پخش نمی کردند؟

کاش حس میکردم برخوردم منطقیه. بیشتر احساس تعلیق و خلاء شدیده. یه جور کلافگی به همراه داره.

عکس تیله ها رو دیدم. حالات صورتم به ترتیب اینطوری بود:

O: -----> ایناااا رووووو

D: -----> ای جاااااان

)': ---- منم میخواستم. منم از همه شون میخواستم.

کلبه دنج جمعه 11 آبان 1386 ساعت 06:22 ب.ظ http://cozy-cottage.blogfa.com

انقد حال داره آدم سر می زنه پستش ببینه کلی کامنت داره !
من که خیلی خوشم میاد

حتی شده حال و احوال و بی ربط با پستش باشه، ولی از یکی که میشناستش چیزی ببینه.

داشتم با یه دوستی صحبت می کردم. اونم نظر منو داشت. می گفت، کامنت هایی که نخونده و غریبه می گن به من سر بزن و از این تیپ چیزا (که شما هم معمولا خفن جوابشونو می دید، من از خنده می میرم. آی حرصتون می گیره ها ! D:) واقعا به درد نخورند. اما همین که یه دوستی میاد حتی اگه نظر خاصی هم نداره، یه چیزی همینجوری می نویسه که اومدم و خوندم آدم خیلی خوشش میاد.

من گاهی جایی رو می رم می خونم، بعد چیزی ننوشته پنجره شو می بندم. بعد دفعات بعدی که می رم می بینم اِ همون مطلب تکراریه. هر دفعه می بینم آپ نشده. دیگه حسمم نمی آد کامنت بذارم. تو خیال خودم که فکر می کنم حتما یه چیزی نوشتم، پرو پرو به خودم می گم پس چرا این آپ نمی کنه، هی مطلب تکراری باید ببینم !!!

اینه که اون دفعه های اول اومدنم کامنت نذارم به این درد بی درمون دچار می شم!

ال ای حال، غرض از این همه نوشتن برای نائل آمدن به دو هدف بود:
۱- همدلی با پست همدلی شما !!
۲- کل انداختن با حمدآ برای دریافت جایزه کامنت بیشتر و طویل تر، کشک خالۀ بیشتر !

و من الله توفیق

کلی خندیدم. واسه دور از جون دور از جون دور از جون زبونم لال زبونم لال، از خنده مردن شما! درست گفتید حرص میخورم ولی خودم هم از جوابهایی که میدم سرگرم میشم! البته الان چند روزه که دیگه پست هامو توی فهرست عمومی به روز شده ها نمیذارم. واسه همین کامنتهای بیربط خیلی خیلی کم شده. چکار کنم؟‌دوباره عمومیش کنم سرگرم شیم؟! :))

جایزه ی بیشتر یا خاله ی طویل تر یا کشک طویل تر یا خاله ی بیشتر؟ کدومش واسه تون مهم تره؟ یعنی بعنوان جایزه، کشک خاله ی طویل میخواهید؟

تَوَفَّنى‏ مُسْلِماً وَأَلْحِقْنِى‏ بِالصّالِحینَ؛ آمین یا رب العالمین.

بهناز جمعه 11 آبان 1386 ساعت 06:48 ب.ظ

ای داد بیداد من فقط دو روز اینجا سر نزدم ها!!!
ببخشید یادم رفت سلام کنم آخه این آقای کلبه دنج حواس برای آدم نمیذارن.ایشون اونقدر نوشتن که من خجالت میکشم فقط دو خط کامنت بزارم!
گره بند همدلی ...
حتی گاهی کسی رو نمیشناسید فقط یک لحظه یک نگاه و یک لبخند میتونه گره بند همدلی باشه .و چقدر زیباست این سکوتی که سرشار از ناگفتنی هاست!

علیک سلام خانم خوش کلام

راحت باش عزیز جان.

خب فرمایشت درسته. ولی محدودیت هایی هم هست که باعث میشه به راحتی نشه نگاه کرد و لبخند زد و محبت رو نشون داد. بعضی ها دست به تعبیر و تفسیرشون عالیه! مخصوصا شهود! یعنی هزار جور تعبیر و وصله های نابجا و ...

حمید شنبه 12 آبان 1386 ساعت 09:48 ق.ظ http://yahamid.blogfa.com

ناهید عباسی؟ نمی‌شناسم.
کامنت؟ نمی‌گذارم.
کل کل؟ خیلی حال می‌خواهد که ندارم. پیری و هزار درد!

سلام

من هم زیاد اشعارش رو نخوندم. فقط همین شعرش توجهمو جلب کرده.

:(

کسی از حال من خبر نداره. هرچند که همسن شما هستم. دلم باید جوان باشه که نیست!

خدا قوت. انشالله هفته ی خوبی در پیش داشته باشید دوست من.

کلبه دنج شنبه 12 آبان 1386 ساعت 12:37 ب.ظ http://cozy-cottage.blogfa.com

مشخلههههههههههههههه
:))
یاد قدیما به خیر
دستگیره هاشونو بگیرید بکشید
خودشو براتون لوس می کنه!

همه مشخله های دنیا شما رو می شناسن و دوستون دارند! اینو مطمئنم ! (اون دفعه که می خواستن منو گاز بگیرن، خودشون در گوشم گفتن ! D: )

ای جااااااااان ... دستگیره هاشونو به عقب بر میگردونم (با گربه مون هم یکی دو بار این کارو کردم گوشهاش چند ثانیه همونطوری موندند! الهی بگردم!)

شما رو هم دوست داشتند که سر صحبت رو باز کردند دیگه! :)

کلبه دنج شنبه 12 آبان 1386 ساعت 12:39 ب.ظ http://cozy-cottage.blogfa.com

در مورد جمله کشک طویل تر هم عارضم به خدمت منورتان که بر قاعده جملات ِ ... the more ... the more نوشته شده هستمشان !
و الا هر کی کشک می خوره پای لرزشم می خوابه !

من تا الان فکر میکردم هر کس شتر میخوره در خونه ی خاله اش میخوابه! پس اینطوری بود؟!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد