هندونه ماه نیست؟ :)

تا حالا به هندونه و ماهیت وجودیش فکر کردید؟ به عجیب و بسیار دوست داشتنی بودنش؟

یه دونه ی کوچولوی قهوه ای سیاه هندونه رو بنداز توی یه خاک مناسب و بعد از چند هفته (یا ماه ... نمیدونم) یه توپ سبز خوشگل راه راه تحویل بگیر. توپی که توش پر از گوشت قرمز آبدار خوشمزه است و دهها دونه ی قهوه ای سیاه دیگه که اونها هم میتونند هزاران هزار دونه ی بعدی رو بوجود بیارن. منظم و مرتب. بی تخلف. مثل بچه های خوب حرف گوش کن. درست هم توی فصلی که وجودشون لازمه حاضرند! جاااان  

عقل و منطق قبول نمیکنه این ماجرا بخاطر جهش و خود به خود اتفاق افتاده باشه. اما خیره سری و تکبر و خودرایی و خود گم کردگی و جهل ... چرا! از اون دید نگاه بشه آره خب! همه چیز ممکنه!

 

 

وقتی از جلوی جالیز هندونه رد میشم بی اختیار قربون صدقه شون میرم! گردالی های سبز بزرگ و کوچیک روی زمین ولو هستند! دوست دارم برم بغلشون کنم و ببوسمشون! خیلی ماهند!

نظرات 16 + ارسال نظر
حمید چهارشنبه 9 آبان 1386 ساعت 12:08 ب.ظ http://yahamid.blogfa.com

سعی می‌کنم دیگه درمورد حواشی وبلاگ‌نویسی چیزی ننویسم.

متوجه منظورتون هستم.

بد به حال من....

علی- ساکن زمین چهارشنبه 9 آبان 1386 ساعت 12:17 ب.ظ

متلاطم ؟... نه. گفتم که از یک طرف آتش زیر خاکستره و از طرف دیگه امواج دریا مدتی هست که ملایم شده و کشتی داره خوب شناور هست و پیش میره... شکر للله و مدد یا علی

ضمنا موسیقی وبلاگت خیلی دلنشین و عمیقه. دستت درد نکنه. از همه هنرهای این وبلاگ لذت می برم

خوب اون آتش زیر خاکستر نگران کننده است. (برای حال خودم عرض میکنم)

توکل به خدا.

افسانه چهارشنبه 9 آبان 1386 ساعت 01:25 ب.ظ http://dehkadeyeroya.blogsky.com

سلام فرشته جون
خوبی؟
مرسی که به من سر زدی اما نظر نذاشته بودی هاااااا
ببین اگه با تبادل لینک موافقی خبرم کن باشه؟

سلام

نه... خوب نیستم اما مهم نیست.

این روزا حالم مناسب نبود. لابد به همین دلیل نظر نذاشتم.
اگه بگم فعلا موافق نیستم ازم نمی رنجی؟ ببخشیدا. یه کمی وقت میخوام خودمو جمع و جور کنم. ظاهر پرحرفمو نبین. اوضاع درونی فکرم جالب نیست.

بهناز چهارشنبه 9 آبان 1386 ساعت 01:58 ب.ظ

سلام
نمیدونم وقتی شما اینقدر قشنگ به پدیده ها نگاه میکنید چی بگم.قصدم به خدا تملق نیست از ته دلم میگم این صفای درون شما رو خیلی تحسین میکنم و دوست دارم.خوش به حالتون.

راستی نی نی هم به دنیا اومد.اسمش رو گذاشتن "مبین" یه نی نی تپلی و آروم و دوست داشتنی مثل همه نی نی ها :)

سلام

تملق چیه؟ لطف داری عزیزم. شرمنده ترم نکن.

قدمش مبارک باشه. اسم قشنگی هم براش انتخاب کردند. آخی ... تپل جان!

حمید چهارشنبه 9 آبان 1386 ساعت 04:21 ب.ظ http://yahamid.blogfa.com

مثل این فیلم خارجکی‌ها:
از این به بعد من فقط با حضور وکیلم حرف می‌زنم! چون هر حرفی بزنم علیه خودم در دادگاه استفاده می‌شه!

اجازه ی ما هم .... ببخشید ... یعنی .... شما خودتون وکیل ما هستید.
پس چی؟

حمید چهارشنبه 9 آبان 1386 ساعت 04:22 ب.ظ http://yahamid.blogfa.com

ضمناً اونجاهایی که هندونه گرد نباشه و از این اهوازی‌هایش که کشیده هستند باشه چی؟ یعنی گردالیک و متالیک نباشند چه تکلیفی داریم؟

اتفاقا خودم هم تو فکرش بودم. ولی نمیدونستم چطوری اونها رو توی این پست جا بدم!

اونها که خیلی با عظمت هستند! مثل میتی کمون! احترام بگذارید!

حمید چهارشنبه 9 آبان 1386 ساعت 04:23 ب.ظ http://yahamid.blogfa.com

راستی جالیز عربیه یا انگلیسی؟
jaliz
یا
الجالیز؟

احتمالا باید عربی باشه.
فارسیش میشه گالیز
انگلیسی بریتانیاییش .... Gall is
انگلیسی آمریکاییش ... Gal iz

حمید چهارشنبه 9 آبان 1386 ساعت 04:24 ب.ظ http://yahamid.blogfa.com

نه، هندونه ماه نیست! همون هندونه است!

یعنی تو ماه هندونه پیدا نمیشه؟ چه بد! دیگه نمیرم ماه!

(راستی راستی به نظرتون ماه نیست؟ گل نیست؟ عزیز نیست؟)

حمید چهارشنبه 9 آبان 1386 ساعت 04:27 ب.ظ http://yahamid.blogfa.com

گفتید جهل یاد ابوجهل افتادم. خدا خفه‌اش کنه ایشالا. با اون زن هیزم جمع کن بدبدبدش!

تازه این ملعون، هندوانه هم داره. هندوانه ابوجهل! تو ویکی پدیا گفتند مثل زهر تلخه. یارو هندوانه اش هم مثل خودشه. بی خیر!

نکته ی بسیار ذوق آورنده هم اینه که حضرت خدیجه (س) دماغ این فرد (و همچنین ابوسفیان) رو با کمال افتخار سوزونده و به خواستگاری اش جواب رد داده و جواب مثبت رو به اونی که باید میداده داده! ای جاااااااااان چه کیفی کردم! بازار فروش دماغ سوخته رونق یافت!!! :))

حمید چهارشنبه 9 آبان 1386 ساعت 04:28 ب.ظ http://yahamid.blogfa.com

اینقدر کامنت می‌گذارم تا از وبلاگم دیدن کنید. وبلاگ خوبی دارید به کلبه‌ی دنج هم که یه خورده بار گرافیکی‌اش رو کم کرده سربزنید.

کیف کردم دیدم اینقدر لطف نشون دادید. خستگی ام در رفت. :)

وبلاگ شما از اینجا خیلی بهتره. خودم روزی چند بار می بینمش!

کلبه ی دنج هم که خونه ی امید همه مونه :)

حمید چهارشنبه 9 آبان 1386 ساعت 04:29 ب.ظ http://yahamid.blogfa.com

این آخرین پست منه. دیگه خداحافظ. من از امروز دیگه وبلاگ رو می‌بوسم و می گذارم توی کیفم و می روم خونه. باید مواظب باشم نشکنه توی ماشین.

لطفا به شوخی هم از این حرفها نزنید. من ظرفیت ندارم باورم میشه ها :(

حمید چهارشنبه 9 آبان 1386 ساعت 04:30 ب.ظ http://yahamid.blogfa.com

هرکی از من شاکیه لطفاً ورقه‌اش رو بگیره بالا. مدادش رو هم بگیره اون یکی دستش. وقت تمومه!

دیدید حالا؟ دیدید اصلا کسی ورقه ای دستش نبود؟! ثابت شد؟ :)

حمید چهارشنبه 9 آبان 1386 ساعت 04:32 ب.ظ http://yahamid.blogfa.com

هشت تا کامنت شد. شاعر می‌گه:
هشت شهر عشق را عطاری سراغ دارید من یه خورده بومادران یا قرص نعناع بگیرم؟

اندر خم کوچه ما یه عطاری هست . داره. خودم دیدم.

حمید چهارشنبه 9 آبان 1386 ساعت 04:34 ب.ظ http://yahamid.blogfa.com

یه دوسه تا دیگه کامنت بنویسم تا نتونید همه‌اش رو پاسخ بدهید.

من و " کامنت نتونستن جواب دادن" ؟ من؟ من؟؟؟؟!!! مــــــــــــــن؟؟؟!!

حاشا و کلللللا ....

حمید چهارشنبه 9 آبان 1386 ساعت 04:35 ب.ظ http://yahamid.blogfa.com

از این کامنت بعه بعد دیگه من قهرم با همه! با همه‌ی همه!

خدا نکنـــــــــه.

عرض کردم ظرفیت ندارم. نگید لطفا. دلم شور میفته. بد جور :(

حمید چهارشنبه 9 آبان 1386 ساعت 04:36 ب.ظ http://yahamid.blogfa.com

تا برنامه‌ی بعد همه را به خدا می‌سپارم. از برنامه‌ی بعد به اون طرف هرچی شد به من چه!

در پناه خدا.

خدا خیرتون بده با این برنامه ها. توفیقات روز افزون شما رو برای برنامه های بعدی آرزو می نومایم. :)

(خیلی لطف کردید. واقعا میگم.)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد