نیاز

چقدر سبک شد روزی که وسط شلوغ پلوغی کار، مرخصی گرفت، رفت امامزاده صالح... یه گوشه دنج پیدا کرد و چادر رو جلو صورتش کشید و زار زار گریه کرد.

فشار خیلی زیاد بود. حالش بد بود. بعد خوب شد.

 

 

چشم سرم و دلم دنبال این رنگ نور سبزه ..... تا خوبم کنه.

نظرات 8 + ارسال نظر
حمید سه‌شنبه 8 آبان 1386 ساعت 04:16 ب.ظ http://yahamid.blogfa.com

مشکل ماها همینه. همینه که نمی‌تونیم جلوی چشم نامحرمان به ویژگی‌های شخصی‌مون در زمانی که نیاز داریم گریه کنیم. اشک یک نیاز اساسیه. برای من یعنی زندگی.

جلوی نامحرمان خنده هم نمیشه کرد. حرف هم نمیشه زد. قبول دارید؟

زمانی خیلی گریه میکردم. در خفا. الان همش اشکهامو پس میزنم. مدتهاست دل سیر گریه نکردم. حدودا پنج شش ماهه. فقط در حد چند قطره اشک که زود پاکشون کردم. خدا عاقبتمو با این همه بغض فروخورده به خیر کنه.

آلوچه چهارشنبه 9 آبان 1386 ساعت 06:31 ق.ظ

ای بابا با این عکسی که گذاشتی ریا شدم که! کجبورم بگم دیگه چاره ای نیست. اون پنج هزار تومنی که اون گوشه افتاده سمت چپ... اون نه، یه کم اون ور تر... اهان آره بغل همون دویست تومنیه... ریا نشه ولی من انداختم!

راستشو بگو، پای چند نفرو لگد کردی و چادر چند نفر رو از سرشون انداختی تا برسی اون جلو؟ با آرنجت تو صورت چند نفر کوبیدی؟

قبول باشه!!!! :))

آلوچه چهارشنبه 9 آبان 1386 ساعت 06:33 ق.ظ

برای دیدن کامنت های بیشتر به پست های قبل مراجعه نمایید. کی به شما گفت به ساعت کامنت گذاشتن من توجه بفرمایید؟!

مراجعه نموده و پاسخ ارسال فرمودیم.

کی به شما گفت به ساعت کامنت گذاشتن شما توجه فرمودیم؟

حمید چهارشنبه 9 آبان 1386 ساعت 09:08 ق.ظ http://yahamid.blogfa.com

کی؟ ها؟ کی گفت؟

اِ سلاااااااااام :)

با من بودید یا با آلوچه جان؟ :)

حمید چهارشنبه 9 آبان 1386 ساعت 10:09 ق.ظ http://yahamid.blogfa.com

اونجا نوشته کی‌گفت من هم نوشتم کی گفت؟

دو جا نوشته کی گفت. کدوم کی گفت؟!

حمید چهارشنبه 9 آبان 1386 ساعت 10:32 ق.ظ http://yahamid.blogfa.com

۱-همون یکی کی گفت!
۲-چه راه حل خوبی برای خوردن بیسکویت.

۱- کسی نگفت!

۲- البته بیسکویت ویفر یه کمی چای آدمو چرب میکنه! روش قطره های روغن شناور میشه!! ولی بقیه ی بیسکویت ها نه. مثلا پتی بور که کاملا خشکه! D:

حمید چهارشنبه 9 آبان 1386 ساعت 10:56 ق.ظ http://yahamid.blogfa.com

بدتر از پتی بور هم دادند به ما اینجا!

بزنیدشون تو چایی... خوب میشن. باور کنید! :)

حمید چهارشنبه 9 آبان 1386 ساعت 10:57 ق.ظ http://yahamid.blogfa.com

اون جمله‌ی آخر رو حذف کردم از وبلاگم.

آخه چراااااااااااا :(

شما اختیار نوشته هاتونو دارید. عجب کاری کردم ها.

راست گفتید خب. حالا چکار کنم؟ :(

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد