ذوق

به من چند تا جعبه مداد رنگی، آبرنگ، گواش و چند تا قلم مو و مداد و پاک کن و صد ها صفحه کاغذ بدید و اجازه بدید ساعتها یه گوشه بشینم و از این طرحها بکشم و رنگ کنم.

 

 

 

 

میشه ساعتها روی کاغذ سر خم کنی و رنگ بزنی و سر رو عقب ببری و قند توی دل آب کنی و ادامه بدی.

میشه همزمان با خودت و عزیزانت توی دلت حرف بزنی و نظر اونها رو هم بپرسی و از دید  اونها به طرحها و رنگها نگاه کنی.

 

نمیشه! از خواب بیدار شو خانم جان!

 

* منبع تصاویر

نظرات 9 + ارسال نظر
حمید سه‌شنبه 1 آبان 1386 ساعت 11:27 ق.ظ http://yahamid.blogfa.com

یادتون قبلنا چی گفتم خدمتتون. استعداد شما در زمینه اینجور کارها فوق العاده است. در این جور چیزها مشاوره‌های من ردخور نداشته تاحالا. هرچند خودم از کوزه شکسته می‌نوشم آب!
شاید این مبحث رو ادامه دادم. فعلاً دارم وبلاگ آزمایش می‌کنم. درپارسی باکس! بعدهم بروم بیرون از محل کار و بعد هم مراسماتز امروزمون رو شاید برسم.

استعداد رو نمیدونم. ولی ذوقم خیلی زیاده. ذوق به معنای شوق البته!
گاهی از محل کارم که در میام میرم به فروشگاه کانون پرورش فکری که درست اون طرف خیابونه. کتابهای مخصوص طراحی اسلیمی رو نگاه میکنم و وسوسه میشم بخرمشون ببرم خونه بشینم رنگ آمیزی کنم.
گاهی هم توی خونه توی کاغذهای شطرنجی کار رسم انجام میدم.( از اون رسم ها تو دبستان بهمون میدادند. یادتونه؟‌ شکل ستاره های چهار پر و لوزی های نامنظم و مثلث و .... ) بعد هم رنگشون میکنم.

مراسماتز امروز چیه؟ شرلوک هولمز درونم گوشهاش تیز شد! D:

حمید سه‌شنبه 1 آبان 1386 ساعت 11:40 ق.ظ http://yahamid.blogfa.com

خواب کدومه؟ قابل اجرا است مطمئناً. ازهمو که باید و شایسته است، بخواهید! اجازه هم دست ما نیست، دست ایشونه!
من خیلی از این پست خوشم اومد.
وسایل هم که زیاده.

:(

پس کار و زندگی و درآمد و هزینه ها و .... چی میشه؟ در رویاهام دلم میخواد کارم همین باشه. ولی نه رشته ی تحصیلیم این بوده و نه سابقه ی کاری دارم. کی " من" رو بین هنرمندا راه میده آخه؟!!!
آخیششششش کار تذهیب! با اون قلم موهای ریز ....

خوشحالم که این پست رو دوست داشتید. ممنونم از تشویقهای همیشگی تون. خیلی ممنون.

فرید سه‌شنبه 1 آبان 1386 ساعت 03:26 ب.ظ http://blithe.tv

سلام بانو
خوشحالم که هنوز سرحالی و در افکار قشنگ ماورایی سیر میکنی!
یادی از من هم تو ذهنت باشه اون لحظه های ناب دعا!
تا بعد...

علیک سلام.

ماورایی؟؟!! :))

محتاجم به دعا. یا علی.

حمید سه‌شنبه 1 آبان 1386 ساعت 04:05 ب.ظ http://yahamid.blogfa.com

۱-از این مراسم‌های کاری! سمینهار و اینها.
۲-کانون؟ گوشم تیز شد. چون مانزدیکمون یه کانونه. اصل اصلش. کلش! راستی من هم کانون زیاد می رفتم اون موقع‌ها که عمو سیبیلو نشون می‌دادند! و خیلی هم کتاب می خوندم. بعدش هم رسم رو خیلی دوست داشتم. بخصوص مقواش رو. مثل الآن نبود که هزار مدل کاغذ برای بچه ها بخرند و هزار فرم مدادرنگی و غیره.
۳- راست می‌گویید هزینه زندگی مهمه ولی نه زیاد!!!!
۴- ولی کار کنید تذهیب و اینهایی که دوست دارید. جدی و دقیق.

۱ - آهان! Semi-Naahaar !!

۲- بعله دیگه. درب فروشگاه کمی پایین تره ی بین دوم و چهارم آقا خالد اینای پاپکو و سیره برشته ی دفتر پستی!
چرا من عمو سیبیلو یادم نمیاد؟! اورنگ و مهرنگ برنامه ی بچه بچه ها که سیبیل نداشتند و اسمشون عمو سیبیلو نبود! اسمش خیلی آشناست ها. امان از آلزایمر!!

۳- گاهی خیلی زیاد تر از زیاد مهم میشه. اونقدر مهم که دیگه کشش ندارم....

۴- حتی رنگهایی که باید به کار ببرم هم توی ذهنم ردیف شدند. :(

علی چهارشنبه 2 آبان 1386 ساعت 10:20 ق.ظ http://sakenezamin

با سلام و احترام. ممنونم از توجهتون. همیشه از خدا می خوام که همه ما.... رو درپناه خودش بگیره .

علیک سلام. سلام از بنده.

الهی آمین.

آلوچه چهارشنبه 2 آبان 1386 ساعت 11:16 ب.ظ

هی چند بار از صبح تا حالا صفحه کامنت رو باز کردم که کامنت بذارما. هی هر بار نشده. لا اله الا الله . مرگ بر آمریکا.

مرگ بر آمریکا و بر اسرائیل! خدا محو و نابودشون کنه الهی به حرمت روز جمعه. آمین.

(دنبال بهانه میگشتیم واسه نفرین کردنشون!)

آلوچه چهارشنبه 2 آبان 1386 ساعت 11:17 ب.ظ

حتما ازین خط کشا هم دوست دارین که چند تا جای سوزن داره و باهاش میشه کلی طرح کشید نه؟ فهمیدید که کدوم رو میگم؟
تو لیستم اضافه شد!

آره فهمیدم!
اون شابلون ها بیشتر متعجبم می کنند. این که چطور با تغییر جای قلم و بزرگ و کوچک شدن قطر دایره ها میشه طرحهای مختلف ایجاد کرد! اولین بار دوم - سوم راهنمایی که بودم دست فروش ها خیلی از این شابلون ها میفروختن. هنوز بعضی صفحاتی که همراه خواهرام با خودکارهای مختلف طرح ایجاد کردیم داریم. :)

بهناز جمعه 4 آبان 1386 ساعت 02:16 ق.ظ

سلام
منهم همون که آلوچه میگه رو داشتم.یه چیزی شبیه شابلونه
خیلی جالبه میشه کلی طرح از توش دراوورد البته به پای تذهیب واقعی اصلاً نمیرسه.
من دوست دارم این کارها رو روی کاشی انجام بدم :)

سلام عزیزجان

آره مثل تذهیب نیست. حتی تماشای کار کسی که داره تذهیب انجام میده رشک بر انگیزه. اون آرامش. اون علاقه به کار. به نظرم هنرمندان تنها گروهی هستند که شغلشون رو از دل و جان دوست دارند. کسی وادارشون نکرده هنرمند باشند. نه؟!

انجام دادی تا حالا؟‌ من هم ببینم؟ :")

وفا شنبه 5 آبان 1386 ساعت 04:14 ب.ظ

کشیدن یا دیدن چیزهای هندسی همیشه با نوعی آرامش همراهه. قبول دارین؟ به خاطر همین بعضی از آثار باستانی علاوه بر زیبایی دوست داشتنی هم هستند. چون برای آدم چند لحظه ی آروم رو به ارمغان میارن.

سلام

بله صد در صد قبول دارم. اما همزمان با آرامش، غبطه خوردن هم همراهش هست.... و یاد آرزوهایی که دارن پیر میشن. :(

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد