مشخله جان و باباش

 

مشخله : بابا جوووون! بابا جوووون! بدویید بیایید! زود ....

باباش : چیه پسرم؟

مشخله : بیایید ... یه آدمیزاد یه قوطی دستش گرفته داره از توش ما رو نگاه میکنه! بیایید بریم بخوریمش.

باباش: آدمیزاد؟؟ بخوریمش؟

مشخله : آره خب ... بدویید! الان میره ها!

باباش: اولا که شکار وظیفه مامانته.... ثانیا! ما که تازه همین پریروز کلی گوشت شکار خوردیم. ثالثا" آدمها همه شون گوشت تلخ هستند. چند تا از رفقا قبلا گوشتشونو چشیدند، تا چند روز مسموم بودند.... بذار با قوطی اش نگامون کنه. بعدش راهشو میکشه و میره!

* برای اطلاع دوستان عزیزی که " مشخله " جان منو نمیشناسند عرض کنم که " مشخله "، اسم بچه شیری هست که در عالم رویا به من تعلق داره و چون بیش از اندازه مسخره (و قربونش برمی و دوست داشتنی) هست، اسمش شده مشخله.

یادش به خیر. زمانی چه کیا و بیایی داشت این عزیزک دل من...

نظرات 5 + ارسال نظر
یوسف پنج‌شنبه 21 تیر 1386 ساعت 01:54 ب.ظ http://littlestar.persianblog.com

مهران(کاکتوس)در وبلاگم خداحافظی کرد.. :( اگه کاری داشتین براش کامنت بذارین! :)

بله خوندم. منتظر راه انداختن وبلاگ دائمی اش هستم. اینطوری خیلی بده که دائم نگران باشم. هیچچچچچچ خوشم نمیاد. :(

علی پنج‌شنبه 21 تیر 1386 ساعت 03:51 ب.ظ http://www.sakenezamin.blogfa.com/

سلام دوست عزیز . احوالت چطوره ؟ مشکلات جسمی ...؟
امیدوارم نسبت به خودت رحم و مروت کافی داشته باشی.

مگه حالا برو بیا نداره با شما ؟؟!!
راستی این مشخله خواهر هم داره ؟ پس اونموقع اسم خواهرش میشه مشخله مخدره ؟!

سلام از بنده است. الحمدلله حال جسمانی بهتره. جز سردردهای میگرنی که خودتون بهتر میدونید وقتی بیاد چکار میکنه...

نه... دیگه مثل سابق برو و بیا نداره.
خواهر نداره. یه دونه است این عزیز دل من.

بهناز پنج‌شنبه 21 تیر 1386 ساعت 05:35 ب.ظ

سلام فرشته جان
خدا هیچوقت بد نمیده.
ممنون از لطفت.هنوز کمی ضعف دارم واسه همین هنوز حضورم فعال نشده :)
راستی همین جا با اجازه کلبه دنج من هم اون آهنگ رو گوش دادم.راستش بهار دلنشین از آهنگهای محبوب منه و البته این اجرا چیز دیگه ای بود.لطفاْ از ایشون اجازه شو بگیرید.

سلام.
انشالله ضعف هم از بین میره.

نامبرده جان هم اون موسیقی رو برای همه مون گذاشتند. بقول یه دوست عزیز (!) اجازه ایشون هم دست ماست!! D:

حمید شنبه 23 تیر 1386 ساعت 12:24 ب.ظ http://yahamid.blogfa.com

یه دفعه یاد قدیم ندیما افتادم. کلی خوشحال شدم تیتر این پست رو دیدم. بعد هم احساس کردم آرامش خاطری کسب کرده‌اید تازگی‌ها. خدا رو شکر.

چه خوب! فکر نمیکردم ماجراهای مشخله جانم براتون جالب بوده باشه.
از شما چه پنهان، ماجراهای مشخله همزمان با اوج پریشانی های عاطفی من بود. با اینحال، دوستش دارم. مهم تر اینکه خوشحالم با یادآوری اش دوستی رو خوشحال کردم.
ممنونم.

sh.kh یکشنبه 24 تیر 1386 ساعت 04:36 ق.ظ http://khodaam.persianblog.com

MA ye khers darim ke esmesh hast gholombe, kherse aroossakie..az in jedia ke koli delesh tavajoh mikhad, tazegiha ham ye einak aftabi barash kharidim eine male babash..Vaghti cheshmesh mikone fekr mikone kheyli bozorg shode..aksesh injast age delet khast bebini" http://picasaweb.google.co.uk/princessofpersia/StillPictures/photo#5085076757250571442

سعی کردم ببینم ولی صفحه مربوط باز نشد.
به هر حال متشکرم. :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد