Silent Scream

به من بگو برای شناختن این یکی، چند ماه یا چند سال وقت میخواهی؟ برای این یکی چند ماه صبر و سکوت کنم تا بشناسی اونجور که من شناختم؟ برای این یکی چند ماه به خودم نهیب بزنم: " ساکت بمون! آفتاب پشت ابر نمی مونه." ؟

آخه آدمی مثل تو چطور میتونه اینطور راحت خام بشه؟؟ ظاهر که سهله، هر باطنی هم نمی تونه و نباید تو رو گول بزنه. پس دیگه چرا؟؟ این یکی از اون عجایبه که گاهی باعث میشه ازت نا امید بشم.

از بس که خوبی و خوش بین ... باز هم منو نگران و دل افسرده کردی. از بس که خوش بینی. از بس ... چرا اینطوریه؟ چرا یه بار هم که شده اول تو اونی که باید بشناسی رو نمیشناسی؟ چرا همش این منم که شاهد به اشتباه رفتنت هستم اما دلیل و مدرک کافی ندارم؟

این دفعه ی سومه که می بینم اشتباه میکنی. کاش میدونستی تحملش چقدر دردناکه.

صدای منو نمی شنوی. مطمئنم. چطور؟ آخه من طبق معمول چیزی نمیگم. 

به من هم میگن دوست؟؟؟؟!!!!

 

 

نظرات 8 + ارسال نظر
بهناز جمعه 8 تیر 1386 ساعت 05:41 ب.ظ http://peyghamiazaab.blogfa.com

سرمایه هر دلی حرفهایی است که برای نگفتن دارد.

شاید باید حرف زد شاید اگر یک کلمه سر موقع و با پشتوانه محکم گفته بشه اثر بکنه ولی میدونم بعضی وقتها حتی فریاد هم به جایی نمیرسد. حتی اگر دل به خاطر این فریاد اشک بریزه و خون بشه.

آی آی.... این جمله اوله از اونهاست که تا حالا بارها و بارها منو کلی شرمنده کرده. چون گاهی خیلی زیاد حرف میزنم. بعد که اینو میشنوم میبینم چقدر تهیدست و مفلوکم!

(چقدر دلم میخواست الان اونجا بودم ... دلم برات تنگ شد بهناز جان.)

علی شنبه 9 تیر 1386 ساعت 12:33 ق.ظ http://www.sakenezamin.blogfa.com/

سلام فرشته عزیز
احوالت چطوره ؟ امشب چند نکته از نظر خودم مهم... دارم برات:
۱- اعتراف میکنم از دیدن اسمت و نظرت در پای نوشته ناقابلم زیاد... خوشحال میشم
۲- گله مندم که اسم من اینجا توی پیوندها باشه و اسمت توی لیست من نباشه . تحملش سخته برام. یک فکری بکن !
۳-پیشنهادم اینه که رحمی به دل شکسته و ... امثال من بکن و این آهنگ غمگین رو عوض کن . آهنگی که ما خوانندگان نوشته هات رو بیاد یک فرشته بندازه ... تجسمت از فرشته چیه ؟ فرشته سفید و آبی و کمی سبزه . پاکه و سبک و ملایم بدون نوسان ... فرشته ها همیشه فرشته می مونند و عوض نمیشند ... و خیلی به گلها شبیهند ...
۴- با اینکه نمیدونم چه بلایی داری سر خودت میاری ! من بهت میگم با تحکم : برای شناختن این یکی، چند ماه یا چند سال وقت میخواهی؟ خوبی و خوش بینی چققققققققدر ؟!

علیک سلام

الحمدلله.

لطف دارید. بی تعارف میگم.

واقعا راحت ترم که لینکی از من توی وبلاگ دوستان نباشه. اسم حقیر بنده هم قابل این حرفها نیست. ولی اگه اصرار دارید، خب ... میشه فقط اسممو بذارید و آدرس اینترنتی نذارید؟ مثل لطفی که دوست عزیزمون جناب نامبرده نشون دادند؟

اگه همه ی دوستان راضی به تغییر این موسیقی هستند چشم. ولی از خیلی ها شنیدم که این موسیقی رو دوست دارند. شرمنده که باعث دلتنگی تون میشه. در ضمن با کمال شرمندگی به هیچ وجه شباهتی به تصور شما (همینهایی که فرمودید) درمورد فرشته ها ندارم. از هیچ نظر! روم سیاه.

تیکه ی آخر فرمایشتون رو متوجه نشدم. خطاب به من بود؟ من خیلی وقته که مثل همون خیلی وقت پیش ها (!) دیگه آنچنان خوش بین نیستم. درصد قابل توجه و موثری از خوش بینی ام به باد فنا رفت. به قیمت دلم. استحضار که دارید!

مولا علی یارتون.

حمید شنبه 9 تیر 1386 ساعت 09:21 ق.ظ http://yahamid.blogfa.com

بله، به شما هم می‌گویند دوست. از نوع دلسوز و خوب و بامرام و معرفت. حیف که اون مخاطب توجه نداره به این مأمور الهی.

:( دلم برای خودم خیلی سوخت....

حرص میخورم ها. حرص! ولی اجازه ی دخالت ندارم چون به هر چیزی ممکنه تعبیر بشه. به غیبت، حسادت، غیبت ناشی از حسادت، حسادت منجر به غیبت. خلاصه دوران حرص خوردن رو میگذرونم.

ف.ت یکشنبه 10 تیر 1386 ساعت 08:56 ب.ظ http://sirosafar.blogfa.com

تلخی فرشته خانم ....
شاید همین تلخیه که باعث شده همیشه بیام اینجا و به حرفات گوش بدم نه همنام بودنمون. تلخی که وجود منو هم اشغال کرده....

درسته. اوقات آدم که تلخ باشه، خود آدم هم به مرور تلخ میشه.

الحمدلله یکی پیدا شد من واقعی تلخ رو بخونه.

(انشالله که شما فقط شیرینی بچشی و آرامش.)

مصطفی دوشنبه 11 تیر 1386 ساعت 11:51 ق.ظ

سلام
یه رهگذرم که دست نوشته های شما چند ساعتی منو به تامل واداشت .
بهتون تبریک میگم خوب میتونید احساستون رو منتقل کنید.اونم توی این دنیای ماشینی
از اون سپاهیان که نه از اون فرشته های نیکو کار خدا تو زمین
یکی هم دکتر مرزبان فوق تخصص قرنیه تو شیراز هست.
مدتیه مادرم براثر سکته مغزی تو یه بیمارستان کم امکانات بستریه قرار بود به خاطر معاینه چشمش که داشت مشکلدار میشد با این اوضاع وخیمش بفرستنش به مطب یه دکتر.
با دکتر مرزبان که صحبت کردم بدون کوچکترین چشم داشتی خودش اومد بیمارستان و معاینه ودستورات لازم رو داد بدون اینکه یه ریال پول بگیره ویا منتی بذاره .
جالبه بدونید از نظر کاری چنان وقتش شلوغه که مریض های مطبش نوبت چند ماهه میگیرن.

واقعا که هر درختی پربار تر افتاده تر زیبنده چنین افرادیه
آرزو میکنم چنین انسانهای شریفی همیشه سالم وتندرست آماده خدمت به همنوع باشن.

برای شما هم آرزوی سلامتی می کنم
وپیشاپیش
روز مادر را به شما تبریک میگم
نمیدونم شاید اگه عمری باقی بود بازم با شما سربزنم
شاد باشید ودیگران راشادکنید

علیک سلام.

لطف کردید که به نوشته هام توجه نشون دادید.
خدا همه ی انسانهای نیکوکار رو در پناه خودش بگیره و هزار در دنیا و میلیارد در آخرت بهشون عوض بده و در بهشت با بهترین اولیای خودش محشور کنه.

من هم برای شما آرزوی سلامتی میکنم. عید شما هم مبارک.

بهناز دوشنبه 11 تیر 1386 ساعت 06:22 ب.ظ http://peyghamiazaab.blogfa.com

سلام
شرمنده ام .این روزها کمی کارم باز زیاد شده.پیشاپیش روزتون رو بهتون تبریک میگم.نام مادر قشنگترین نامی که میشه به کسی هدیه داد.خوش به حالتون که اینقدر خدا دوستتون داره.

سلام عزیز دلم. دشمنت شرمنده.

ممنونم. در پناه خانم فاطمه زهرا باشی همیشه و همه جا.

(ایمیلی که فرستادی جالب بود. باید بشینم همه ی نقاط رو بررسی کنم!)

مهران دوشنبه 11 تیر 1386 ساعت 06:28 ب.ظ http://pof.blogsky.com

گاهی ادم میبینه و لب میگزه و اشک تو چشماش جمع میشه و حرص میخوره از حماقت و لب نمیتونه باز کنه ...این خیلی سخته ...:(

اشک گفتی و کردی کبابم. از شما چه پنهان همین پست رو هم با بغض و اشک فرستادم. :(

حمید سه‌شنبه 12 تیر 1386 ساعت 12:17 ب.ظ http://yahamid.blogfa.com

نوشتید ۱۳۵ خیلی خوشحال شدم.
درمورد باکلاس نویسی من از بزرگانی چون شهید مطهری در مقدمه داستان راستان، مرحوم احمدآرام(مترجم) و خیلی‌های دیگه یاد گرفتم که باید جوری نوشت که مخاطب متوجه منظور نویسنده بشه.

:)

الحمدلله که باعث خوشحالیتون شدم.

خدا رحمتشون کنه. آخه وقتی آدم می نویسه میخواد مطلبی رو با دیگران سهیم باشه. نامفهوم بنویسه که وقت خودش و بقیه رو تلف کنه؟ به این میگن با کلاسی؟؟!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد