۱۰۰

مثل غریقی که کم کم به خودش میاد و میفهمه نباید دست و پا بزنه؛

مثل بچه ای که اونقدر کتک خورده که فهمیده هر چه بیشتر وول بخوره ممکنه ضربه های بیشتری دریافت کنه؛

مثل فرشته ای که تلاش کرده، گفته، تکرار کرده  ولی هر چه تلاش کرده و گفته و تکرار کرده نتیجه ای معکوس گرفته ...

خسته، متقاعد و تسلیمم.

من که ادعایی نکردم. من معمولی ام و مثل هر آدم معمولی دیگه، میتونم خسته،‌ متقاعد و تسلیم بشم.

 تسلیم شدن یعنی بزدلی؟  عدم ادامه یعنی بی همتی؟

قبول. هم بزدلم و هم  بی همت.

 

....و خسته، متقاعد و تسلیم

نظرات 7 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 5 خرداد 1386 ساعت 08:41 ق.ظ

اجازه حضور می دهی بانو ؟

اجازه ی ما هم دست شماست.

مهران شنبه 5 خرداد 1386 ساعت 10:55 ق.ظ

بشدت با شما مخالفم

گاهی تسلیم بهتر از جنگه ...گاهی نرفتن بهتر از رفتنه ...گاهی از نفس افتادن بهتره از بیهوده دست و پا زدن ...گاهی عقب نشینی یک پیروزیه ..

عذر میخوام ...سلام !!

علیک سلام.

این که شد موافقت!! :)

حمید شنبه 5 خرداد 1386 ساعت 11:43 ق.ظ http://yahamid.blogfa.com

سلام.
ولی با همه‌ی اینها نومید نیستید و این بهترین وجه حرفهاتونه که باید دریافت می‌کردم.

سلام از بنده.

راستشو بخواهید در شکل کلی نا امید نیستم ولی برای بعضی جزییات (که مهم هم هستند) ... نا امیدم.

حمید شنبه 5 خرداد 1386 ساعت 11:45 ق.ظ http://yahamid.blogfa.com

فکر کنم گاهی اوقات باید همه چیز رو به حال خود رها کرد تا اون بالایی بهترین ها رو پیش رو قرار بده.

از شما چه پنهان تنها کاری که بلدم همین سپردن اوضاع به اون بالاییه. یعنی همین تسلیم شدنی که توی این نوشته عرض شد. دیگه نشستم به تماشا. چون نه توان مبارزه رو دارم و نه نتیجه ای از مبارزه گرفتم.

حمید شنبه 5 خرداد 1386 ساعت 06:27 ب.ظ http://yhamid.blogfa.com

اتفاقاً منو خوشحال کردید بهم سرزدید و برایم کامنت با ارزش خودتون رو نوشتید.ممنونم.
ما همچنان هر فرصتی باشه دعاگوی شما و دوستان دیگه هستیم.

خدا حفظتون کنه. متشکرم. روزی چند بار به وبلاگتون سر میزنم. چون دلایلتون رو درمورد دیر به دیر به روز کردن وبلاگتون میدونم، دیگه هی اظهار نگرانی نمی کنم. ولی این به معنی منتظر نبودن نیست.

محتاجم به دعا. مخصوصا از زبان کسی که اربابی مثل آقا قمر بنی هاشم داره. لطف می کنید.

بهناز یکشنبه 6 خرداد 1386 ساعت 06:49 ق.ظ http://peyghamiazaab.blogfa.com

سلام فرشته جان
شاید بهتر باشه از لفظ ؛رضا؛ استفاده کنی.
و بگی خدایا راضیم به رضای تو.

راستی من بیصبرانه منتظرم :)

سلام عزیزم.

رضای خدا که البته. فقط ترس و نگرانی ام از اینه که نمی تونم تشخیص بدم تا کجای مقاومت و صبر مورد تایید خدا و کجاش ظالم پروریه. این موضوعیه که دو سه سالی هست داره منو توی خودش له میکنه.

محتاج دعام.

زیارتت میکنم انشالله :)

رها یکشنبه 6 خرداد 1386 ساعت 08:51 ق.ظ

به مبارکی بانو

در فرصتی مناسب دست پر خواهم آمد

قربان محبتت. قدم رنجه میکنی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد