میراث

صبح توی یه برنامه مستند مربوط به حیات وحش، صحنه هایی از شنای یه اردک رو نشون میداد و یهو دیدم دارم عین پدر خدا بیامرزم با عشق و محبت به نحوه ی شنا کردنش ( که عین راه رفتنشون دل آدمو قلقلک میده) نگاه میکنم و نازش میدم.

 

 

بعد ذهنم رفت و رفت پیش روزهایی که پدرم با علاقه و  عشقی منحصر به فرد به مرغ و جوجه ها و اردکهایی که توی حیاط پشتی بزرگ خونه ی قدیمی مون داشتیم رسیدگی میکرد و یا تمام صبح هایی که توی تاریکی و روشنی بعد از نماز صبح، هر فصل سال که بود، باید برای گنجشکها و کبوترها غذا میذاشت. بیشتر از نیم ساعت توی حیاط خونه چرخ میزد و ظرف غذای پرنده ها رو آماده میکرد و بعد میومد توی اتاق روی مبل راحتی مخصوصش مینشست و از پشت پرده ی توری روی در شیشه ای رو به حیاط، تماشاشون میکرد. گاهی از اینکه کبوترهای چاهی به گنجشکها مجال غذا خوردن نمیدادند لجش در میومد و سرشون غر میزد!  مرغ و جوجه ها رو به شکل ویژه ای دوست داشت و وقتی پیششون بود نازشون میکرد و باهاشون حرف میزد و صداشون میکرد که بیان غذا بخورن. وقتی نوبت واکسیناسیونشون میشد، دلسوزانه مراقبشون بود و دلداریشون میداد.

 

شاید  اون مرد سالخورده ی بازنشسته که خشن ترین مجرمان و پرونده هاشون رو دیده و خونده بود، به چنین لطافتی احتیاج داشت تا تلخی ها و بدی هایی که سالها شاهدشون بوده رو با خوبی های طبیعت به تعادل برسونه.

 

پ. ن. (از پشت پرده ی اشک ) -  من چنین پدری رو از دست دادم.... امیدوارم در دنیایی که الان توش ساکنه، فقط لطافت و آرامش رو تجربه کنه.

نظرات 11 + ارسال نظر
علی سه‌شنبه 18 اردیبهشت 1386 ساعت 11:07 ق.ظ http://alisalar.blogsky.com

با درود و سلام؛
بسیار خرسندم از اینکه به سرای شما راه یافته ام و بسی استفاده بردم .
فرصت کردید به بنده هم سر بزنید.
در مورد تبادل لینک نظرتون را بهم بگین
ومنو از نظرات ارزنده خود بهره مند سازید
با احترام

علیک سلام.

حوال یعنی دوست چهارشنبه 19 اردیبهشت 1386 ساعت 05:25 ق.ظ http://www.haval.blogsky.com

سلام. روحشان شاد. من این جور مواقع یاد پدربزرگ مرحومم کی افتم. کاش دوباره می دیدمش...

قضیه یویو جالب بود!

سلام دوست عزیز.

خدا همه ی اموات رو بیامرزه.

فرزند همیشگی پدرم چهارشنبه 19 اردیبهشت 1386 ساعت 02:27 ب.ظ

از پشت پرده ی اشک
سلام.
من هم چنین پدرعزیزی رو از دست دادم.

سلام

خدا رحمتشون کنه.

حمید چهارشنبه 19 اردیبهشت 1386 ساعت 05:31 ب.ظ http://yahamid.blogfa.com

عالم برزخ و قیامت شیعیان امیرالمؤمنین عالم آرامشه.

انشالله که همه مون ارادت قلبی مون رو در عمل هم اثبات کرده باشیم و به اون آرامش ابدی برسیم. آمین.

حمید چهارشنبه 19 اردیبهشت 1386 ساعت 05:37 ب.ظ http://yahamid.blogfa.com

من حیوونات رو فقط دوست دارم نگاه کنم ولی اگه یه جای بزرگی هم داشتم شاید نگه داری هم می‌کردم. مثلاً یه پارک جنگلی شخصی!!!!!

انشالله بعضی ایام، در پارک جنگلی شخصی تون رو به روی دوستداران طبیعت باز میذارید دیگه؟ نه؟ :)

خدا نصیب کنه انشالله.

شهرام چهارشنبه 19 اردیبهشت 1386 ساعت 08:01 ب.ظ http://zerzer.blogsky.com/

خداوند غریق رحمتش کنه ...

پدر ...اونم همچین پدری ...روحش شاد ..

ممنونم.

بهناز شنبه 22 اردیبهشت 1386 ساعت 08:26 ق.ظ http://peyghamiazaab.blogfa.com

سلام فرشته جان ببخشید دیر سر زدم
آخه مهمون داشتم!
خیلی برات باید سخت باشه دوری همچین آدمی را تحمل کردن خدا رحمتشون کنه چقدر ما مدیون زحمات و حتی نگاههای ایشان هستیم امیدوارم همیشه رحمت خدا قرین ایشان باشد و دعای خیرشون بدرقه شما

سلام بهناز خانمی عزیز،‌خواهش میکنم. متوجه شدم سرت گرم مهمون هاتونه. همیشه جمعتون جمع و همیشه به گردش. :)

کلبه دنج یکشنبه 23 اردیبهشت 1386 ساعت 01:27 ب.ظ http://cozy-cottage.blogfa.com

از کار پدرتون گفتید
اتفاقا برخلاف اونچه تصور عام هست، این طور افراد خیلی دل نازک و حساسی دارند. خیلی بیش از خیلی.
و این یه نوع قدرت بسیار بالاییه که می تونند تو تصمیم گیری های اینچنینی (برای پرونده هایی که اشاره کردید) لحظاتی از دل نازکشون چشم پوشی کنند. کاری سخت.

--------
غزل حافظ را می بندنم
از پس پرده اشک
خیره در مزرعۀ خشک فلک می نگرم
می بینم
در دل شعله و دود
می شود شعله پروین خاموش!
پیش خود م یگویم
عهد خود رایی و خودکامی ست
عصر خون آشامی ست....

(شاعر چشم آبی)
----------
این عبارت پی نوشت، موسیقی متن، و این احساس پس زمینۀ نوشته، یه جورایی دست به دست هم م یده. یه جورایی که چه عرض کنم! بدجوری !

من این شاعر چشم آبی آسمانی شما رو روز به روز بیشتر دوست میدارم. خدا رحمتش کنه.
سالها قبل، یه بار به فروشگاه یکی از دوستان در رشت اومده بود و با مهربانی و افتادگی، با جوانهای اونجا همصحبت شده بود . حتی درباره ی مضرات سیگار هم براشون صحبت کرده بود :)


( راست و دروغش با اونی که خبرشو بهم داد)

علی سه‌شنبه 25 اردیبهشت 1386 ساعت 12:22 ق.ظ http://www.dustdashtan.blogsky.com

سلام فرشته... خوبی؟! این پستت رو چند روز پیش دیده بودم اما نتونستم برات پیام بذارم... از اینکه یه دل پر از خوبی داری خوشحالم... دنیای حیوونها دنیای باحالیه و هیچ کس توقع نداره که این موجودات مثل انسان باشن و مثل اونا رفتار کنن اما خیلی مصیبته بزرگیه وقتی انسانی مثل حیوونا باشه... کاش آدما بفهمند دنیای شیرین حیوونها یه حجبی داره که آدما اگه حرمت خودشون رو بشکنن خیلی راحت از حیوون هم پایینتر قرار می گیرن و حتی حیوونها نسبت به اونا شرم می کنن... از خدا می خوایم که هیچ وقت از خط انسانی یک وجب پایینتر نریم... یا علی

سلام. ممنونم الحمدلله بد نیستم.

درست می فرمایید. از شما چه پنهان، حیوانها رو بخاطر همون خلوص رفتارهاشون دوست دارم. همون بی استعدادی شون در انجام گناه. نداشتن پتانسیل برای دروغ، ریا، خیانت و ... وقتی سر و کارم با حیوانات میفته مطمئنم جواب بیربط و ناخوشایند نمی گیرم، که حتی اگه بگیرم "اقتضای طبیعتش این است" ....

کلبه دنج سه‌شنبه 25 اردیبهشت 1386 ساعت 10:03 ق.ظ http://cozy-cottage.blogfa.com

سلام
چند بار اومدم و رفتم که ببینم این دو سه خطی که زیر نظر هر کی مینوشتین چرا نیست؟ آخه من زیر نظری هاتون رو خیلی دوست دارم
; )
دیدم نه، این دفه هست!
--------
اون حرفتون خیلی برام جالب بود. یعنی جدید بود این نوع دیدگاه.
بی استعدادی حیوونها برای گناه، نداشتن پتانسیل برای دروغ...
کلی خوشحال ناک شدم.
راست می گید.
---------
دیدم در مورد آقای ب. تو وبلاگ آقای حمید سوال کرده بودید.
آقای ب. همون ریاست کل اینترنت هستند!

:) چه خوب! فکر نمیکردم شما هم مثل من دوست داشته باشید جواب نظرها رو بخونید. تازه! من نظرهایی که شما برای وبلاگها (یی که خودم نظری نمی نویسم) میذارید رو هم میخونم. هم مال شما و هم حمید آقا و یکی دو دوست عزیز دیگه ام رو . پس چی؟ :)

-------

دلیل اصلی علاقه ام به حیوونها همینه که گفتم و شما خوشحال شدید. همینه که نمیذاره ازشون بدم بیاد. بدم که نمیاد هیچ، عاشقشون هم هستم.

--------

فکر کنم قبلا هم گفتم که همیشه فکر میکردم لقب رییس کل اینترنت مال یه نفر دیگه هست. حتی اونقدر اشتباه میکردم که فکر میکردم لقبی هست که بار منفی داره ( دقیقا چون فکر میکردم مربوط به اونه که در واقع نبود). اما از چند وقت پیش فهمیدم اشتباه کردم.

انشالله که خدا همه ی گرفتاری ها رو رفع کنه. آمین.

کلبه دنج سه‌شنبه 25 اردیبهشت 1386 ساعت 10:06 ق.ظ http://cozy-cottage.blogfa.com

راستییییییییی
خوشحالم که علاقه تون به ظعر های شاعر چشم آبی هر روز بیشتر می شه.
از کی تا حالا اون شاعرو به اسم ما سندیت زدن که شاعر «چشم آبی شما» شد؟ (البته شاید کلمه آخر به خاطر اون صفتی هست که از طرف بنده به اون شاعر چسبونده شده!
در هر حال
بسیار قوی !

خب علاقه ی شدید هرکدوم از دوستان من به یه عزیز اهل دل و مورد علاقه ی خدا، باعث شده اسمش و وجودش به قول شما سند زده بشه.
بقیه ی اونهایی که شنیدن اسمشون یعنی شنیدن اسم شما:

مولا علی (ع)
خواجه حافظ شیرازی
( این دوتا، سند دل شما به اسم ایشونه. مخصوصا، مخصوصا اولی)

آقای محمد نوری
همین شاعر چشم آبی آسمانی
و اخیرا آقای سراج

و صد البته سند همه ی کلبه های دنج جنگلی :)

حمید آقا :
سند دلشون به اسم حضرت ابوالفضله
اصلا کربلا و بین الحرمین یعنی مرکز عشق و عاشقی حمید آقا

کلبه خانوم:
سند دلش به اسم مولا علی (ع) و امام زمان (عج) ست
و سند همه ی جنگلهای کاج به اسم ایشونه

سهیل جان:
جناب مولانا جلال الدین بلخی ( سند دو جانبه)
سند جناب هوشنگ ابتهاج
سند استاد شجریان و نیروی انرژی بخش و درمانگر موسیقی و صدای ایشون


سروش جان:

شنیدن اسم شاه چراغ یعنی یاد آوری سروش جان و روزی که از شاه چراغ باهاش تلفنی صحبت کردم و قرار شد ببینمش :)
سند همه ی مسافر ها و پرستوها
گرافیک و آثار گرافیکی یعنی دوستی به نام سروش

الهه مهربان :

هرجا که شاهد اقامه نماز خالصانه و عاشقانه ای هستم الهه رو می بینم.

سند همه ی کبوترهای اماکن متبرکه


D: خوب بید؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد