گفتنش راحته. ولی همین هم کلی فکر و برنامه ریزی و مشقت داره. اگه زندگی در سطح زندگی انسانهای اولیه که از بابت قوانین و مقررات و دستورات اخلاقی و اجتماعی، نگرانی نداشتند و حرجی برشون نیست، باشه، که هیچ. ولی وقتی انواع و اقسام اهداف و موانع غیر قابل پیش بینی در مسیر " زندگی" قرار داشته باشه اونوقت نمیشه به همین راحتی ها هم حرف این "یادداشت"  رو گوش داد!

 

پی نوشت: بذارید به حساب بدعنقی و نق نقویی ام. به حساب خستگی. هفته های اخیر بخاطر فشارهایی که در محل کارم تحمل میکنم، به شدت حساس، کلافه، بد قلق، کم حوصله و در یک کلام، پلنگ شدم!

نظرات 3 + ارسال نظر
حمید یکشنبه 9 اردیبهشت 1386 ساعت 02:14 ب.ظ http://yahamid.blogfa.com

پلنگ مگه چه اشکالی داره؟
بد عنق؟ کی بد عنق نمی‌شه؟
ملائک! چون جنسشون ترکیبی از روح و جسم نیست!
هرکی بگه من عنق نمی‌شوم، باور نمی‌کنم. حتی برترین آدم‌هایی که سراغ دارم یه جاهایی و یه زمان‌هایی خلقشون بهم می‌ریزه. هرکی ادعا کرد انتهای آرامشه، امتحانش کنید!

خب ... اشکالش اینه که اخیرا تعداد دفعاتی که پلنگ شدم و میشم رو به افزایشه.

وقتی میگم پلنگ، تقریبا واقعا پلنگ میشم!!! دیروز دوست داشتم خودم و اطرافیانمو تکه پاره کنم! آره! در همین حد اشتیاق به ریختن خون بود!!! خدا رحم کرد. به خیر ختم شد. D:

کلبه دنج دوشنبه 10 اردیبهشت 1386 ساعت 12:07 ق.ظ http://cozy-cottage.blogfa.com

سلام
شما مختارید (لااقل) تو این صفحه شخصی تون بدون توضیح و چرا و علت هر طور می خواین راحت باشین.
چرا به حساب بذاریم؟
اصلا چیو به حساب بذاریم؟

راحت حرف دلتون رو (تا اونجایی که میشه) و احساس و فکر مقطعی تون رو بنویسید
to log a log
!

این عکس بهترین عکسی بود که امروز دیدم!
ساده و اجزای رساننده پیام همگی در دست هم !
یک کاغذ که از یک گوشه به جای نه چندان با اهمیت (و نه حتی یک دیوار رنگ شده) چسبیده شده. چسب اونقدر ضعیف هست که ممکنه کنده شه. به سرعت و بدون صرف وقت بعد از چسباندن انجام شده، چون کاغذ کج ایستاده و با دیوار هم راستا نیست.
نقطه بعد از کلمه live.
فارغ از هر کلمه و توضیح اضافی در کنار کلمه.
و در فضایی که فقط همین یک یادداشت هست
برای همیشه در جلوی چشم بودن !
همه اینها +موارد دیگه به طور ناخودآگاه و بدون اینکه همه شو تو ذهن بیاریم، یادداشت live رو قابل تامل کرده.

------
ممنون
یه یادداشت کوچک
live
همین الساعه همین کارو می کنم. قبل از اینکه "ارسال نظر" بزنم
.
.
.
یا علی

واقعا معتقدید مختارم؟ اون عبارت (تا اونجایی که میشه) جواب این سئوال منه. همیشه تا اونجایی که ما سبک میشیم نمی تونیم حرفهامونو بیان کنیم. برای بعضی ها اون محدوده و مرز خیلی گسترده هست و برای بعضی ها،‌هی کوچیک و کوچیکتر میشه. هی حرفهامونو فشرده میکنیم. هی توی پرانتز میگیم. هی رمزی و با ایهام و ابهام حرف میزنیم.
فکر کنم وقتی کاملا بصورت ناشناس بنویسیم و با هیچکس هم ارتباط فراتر از وبلاگ برقرار نکنیم شاید شاید شاید بشه اون مرز رو برداشت.

پس این عکس رو دوست داشتید... حدس میزدم!

:)

دوست دارم برای خوش آمد دوستانم وبلاگ بنویسم و عکس بذارم و مطلب بنویسم. برای رضایت اونها.

علی یارتون.

شهرام دوشنبه 10 اردیبهشت 1386 ساعت 12:28 ب.ظ http://zerzer.blogsky.com/

سلام ....یه سلام گرم و پر انرژی ...از ته مونده یک جسم سرد و خسته ...من هنوز زنده ام ....هنوز امید دارم ...من هیچوقت خسته نمیشم ...هیچوقت ..

تو هم قوی باش ...و خستگی ناپذیر ..

علیک سلام. ممنونم از این سلام پر انرژی. اتفاقا اصلا هرگز احساس نکردم خدای نکرده شما صاحب یه جسم سرد و خسته هستی. هرگز. دقیقا بخاطر همون روح خستگی ناپذیری که شناختم.
ممنونم. به این دعاها خیلی احتیاج دارم.

نایب الزیاره بشید لطفا. صبح تو فکر کبوترهای ایوان طلا بودم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد