هر ورقش

هجده نوزده سال اخیر، هر بار که بهار از راه رسیده،  با دیدن گلهای درختچه های به ژاپنی، دلم بی اندازه خوش شده.

تا قبل از اون سالها هرگز به وجود این درختچه ها با این نگاه دقت نکرده بودم. اما هجده نوزده سال پیش وقتی در اولین جلسه ی درس نثر ساده، استاد بسیار خوب و با معلوماتمون، آقای دکتر هوشنگ هنرور، داستان Japanese Quince نوشته ی John Galsworthy رو برای شروع کار نثرخوانی و تحلیل انتخاب کرد، این گل و معنای حضورش در طبیعت برام جالب و قابل توجه شد.

داستانی کوتاه که از همون پاراگراف اول باعث میشه گردش زندگی رو توی رگ طبیعت احساس  کنی. در یک صبح بهاری، در شهر لندن پیرمردی که از زندگی اجتماعی و مالی نسبتا خوبی برخورداره و چندان توجهی به طبیعت و زیبایی های اون نداشته، پنجره ی رو به باغچه ی اتاقش رو باز میکنه و درگیر احساس عجیب و تازه ای میشه که فضای باغچه اش رو در بر گرفته. تمام داستان حول و حوش گلهای به ژاپنی (و در واقع زنده شدن طبیعت و روح پیرمرد) می چرخه. احساسی متفاوت در مقایسه با زندگی روزمره و تکراری ای که تجربه کرده.

On a beautiful spring morning, Mr. Nilson opens his dressing room window, only to experience "a peculiar sweetish sensation in the back of his throat." Descending to his dining room and finding his morning paper laid out, Mr. Nilson again experiences that peculiar sensation as he takes the paper in his hand. Hoping to rid himself of this uncomfortable feeling, Mr. Nilson determines to take a walk in the nearby gardens before breakfast.

اگه دنبال یه داستان قشنگ با نثر روان و ساده انگلیسی و بهتر از اون دنبال راهی برای تکمیل احساس لذت از حضور مبارک بهار می گردید، این داستان رو پیدا کنید و یه جای دنج کنار یه بوته ی پر از گل به ژاپنی پیدا کنید و ... لذت ببرید!

 

نظرات 6 + ارسال نظر
بهناز پنج‌شنبه 9 فروردین 1386 ساعت 01:38 ب.ظ

همیشه یک چیزهایی تو زندگی آدم هست که بعد از گذشت سالها هم برای آدم تازه است نمیدونم به صداقت گوینده برمیگرده یا به خلوص مطلب.

در مورد مولوی با همه علاقه واحترامی که براش قائلم بازم معتقدم مادون معصوم خطا داره.

من مهندسی شیمی/ پتروشیمی خوندم در زمینه نفت و گاز و صنایع وابسته آن کار میکنم.حالا بگید ببینم حدستون درست بوده یا نه؟!
گردالی ندارید که بتونم احساسم رو خوب بیان کنم!منو به خواهر کوچیکی قبول میکنید؟:-)

حدسم غلط بود. دماغ سوخته می خری؟ P:

عزیز دلی خانم خانمها. خواهر شما بودن لیاقت میخواد. انشالله که شایستگی شو داشته باشم.

حوال یعنی دوست جمعه 10 فروردین 1386 ساعت 02:30 ق.ظ http://www.haval.blogsky.com

سلام. سال نو مبارک! درسته، طبیعت همیشه تو بهار زندگی را به نمایش می گذاره. Japanese Quince رو چند ترم پیش خوندیم...
ورود شما را به لینکدونی حوال تبریک می گم. با آرزوی موفقیت...

سلام به دوست جدید. لطف کردی توجه نشون دادی . خدمت رسیدم و از نوشته هاتون استفاده کردم.

Someone! who cares? دوشنبه 13 فروردین 1386 ساعت 10:23 ق.ظ

سلام....... حتی موقعه دیدن فامیلا یادم میره سال نو رو تبریک بگم............

زیاد عقب نیستم.......... خوندم پستایی که نخونده بودم.......... مثل همیشه عکسای قشنگی گذاشتی............

بفرما چای...........

حتما این کتابو پیدا میکنم............. همونی که میخوام: یه داستان قشنگ با نثر روان و ساده انگلیسی

از حرافی خوشت نمیاد......... اینو میدونم...........پس سخن کوتاه میکنم و با کلمه ی عجیب بای ازت خداحافظی میکنم.......

خب تموم شدن سال قبل رو تبریک بگو...

راستی محض اطلاع :
I do care

اون داستان هم در حد کتاب نیست و بیشتر داستان کوتاه محسوب میشه. اگه رفتی سراغش باید توی مجموعه داستانهای کوتاه که گردآوری شدن بگردی.

دیگه به دیدن اسامی و لقب های گوناگون ناشناس و نیمه ناشناس عادت کردم.
در ضمن از اینکه خودم حراف باشم بدم میاد. صحبتهای دوستان همیشه شیرین و شنیدینیه. اینطور که معلومه شما که منو خوب میشناسی چطور اینو نمیدونستی؟!!

Someone! who cares? دوشنبه 13 فروردین 1386 ساعت 02:29 ب.ظ

گشتم........ چیزی نبود.........حیف شد........

اگه منظور اون داستانه، توی جواب قبلی توضیح عرض کردم.

حمید سه‌شنبه 14 فروردین 1386 ساعت 09:17 ق.ظ http://yahamid.blogfa.com

چه قشنگه این گله...
توی این لحظات چی اتفاق میفته که آدمی مثل اون پیرمرد عوض می‌شه؟ خدا می‌دونه. کاش من هم عوض شوم. درست و حسابی.

آره گل قشنگیه. اغلب توی فضای سبز بعضی از مجتمع های مسکونی یا حتی بعضی خیابونهای تهران هست.

لطفا لطفا لطفا عوض نشید. از ته دلم این خواهشو دارم. بی تعارف و خالصانه " خواهش " میکنم.

حمید چهارشنبه 15 فروردین 1386 ساعت 08:53 ق.ظ http://yahamid.blogfa.com/

راستی چشمتون چطوره؟

الحمدلله. به لطف خدا و دعای دوستان و محبت شما فکر کنم کاملا خوب شده. هنوز فرصت نکردم برم برای معاینه مجدد. ولی انشالله که خوبه!!!

خیلی لطف دارید ها. الهی شکر.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد