دل را گِـــل نکنیم

خیلی خیلی سخته نسبت به طبیعت و حیوانات و هر موضوعی که به امنیت و آسایششون مربوطه اینقدر حساس باشی.

شما بگید:

آیا سخت نیست وقتی اخبار تلویزیون درباره ی انجام رزمایش ارتش کشورت گزارش پخش میکنه و تو حواست برای انواع گونه های جانوری و گیاهی بیابون ها پرت باشه و بشینی براشون غصه بخوری؟ از خودت بپرسی معلوم نیست چند تا حیوون تلف شدند و چقدر به طبیعت آرام اون مناطق آسیب وارد شده؟

سخت نیست وقتی ازدحام اتومبیل ها رو توی خیابونها ببینی و به همون اندازه که نگران آلودگی هوا و مصرف منابع سوختی هستی، به همون اندازه هم نگران تعداد مرغ و خروس ها و گوسفند هایی باشی که هر خریدار اتومبیل بعنوان بلاگردان خرید اتومبیل، سر بریده؟

سخت نیست وقتی صد ها ماهی های قرمز کوچولو رو ببینی که همه شون توی یه تشت کوچیک آب گیر افتادند و از شدت کمبود اکسیژن به سطح آب اومدند؟ بعد هم از اون ظرف کوچیک به یه ظرف کوچکتر گرد منتقل میشن و چند روز آخر عمرشونو با سرگیجه توی تنگ گرد هی دور میزنند و دور میزنند تا بمیرند؟

سخت نیست وقتی جوجه های کوچولوی یه روزه ی رنگ شده رو ببینی که بازیچه ی بازیهای بیرحمانه بچه ها و نوجوانها (و حتی بزرگترها) هستند و نتونی اعتراضی کنی؟

سخت نیست وقتی مجبوری جلوی نگاههای خشمگین نگهبون های پارکینگ مجمتع مسکونی ات، برای گربه های باردار و بچه هاشون غذا ببری و بعد هنوز پشت نکرده بشنوی که با وحشتناک ترین صداها دارند گربه ها رومی ترسونند و فراری میدند؟ 

چرا دوست داشتن حیوانات و طبیعت اینقدر با درد همراهه؟ چرا؟

 

الهی بگردم ... جاااااااااان

 

   :(  You are pathetic

نظرات 8 + ارسال نظر
someone سه‌شنبه 1 اسفند 1385 ساعت 09:42 ق.ظ http://yaveh-gooyan.blogsky.com

خوندن متنت با ایا آهنگ حال و هوای قشنگتری داره ....
موفق باشی ..
خدا گربه ها را هم نیز دوست دارد؟؟؟؟؟

ممنون. شما هم موفق باشی.

البته که دوست داره! میشه دوستشون نداشته باشه؟ خالقی هست که مخلوقش رو دوست نداشته باشه؟!

شهرام سه‌شنبه 1 اسفند 1385 ساعت 01:36 ب.ظ

سلام ...

شما خیلی با احساس هستین .....خیلی بیشتر از من ...

از دلسوزیتون واسه خروسا ممنونم.....

شاد باشی مهربون..

نظر لطفته. اما تو که خیلی بهتر میدونی که اینقدر با احساس بودن اصلا خوب نیست. تو هم دردشو کشیدی آخه. :(

خودم سه‌شنبه 1 اسفند 1385 ساعت 02:56 ب.ظ

ای جاااااااااااااان بلا می سر!
نمیشه این عکس رو ببینم و ساکت بمونم. الهی بگردم. کی تو رو اینطور غمگین کرده عزیز دل من؟ جااااااان من :(

امین تو پرانتز اونسنس سه‌شنبه 1 اسفند 1385 ساعت 05:14 ب.ظ http://AminA

سلام گلم.... الآن باید برم کلاس.... برگشتم میخونم کامنت میدم... بابای

امین تو پرانتز اونسنس سه‌شنبه 1 اسفند 1385 ساعت 05:19 ب.ظ http://AminA

یه چیز دیگه
......
همین چن نقطه خیلی چیزا رو داد میزنه نه؟فعلا

امین تو پرانتز اونسنس سه‌شنبه 1 اسفند 1385 ساعت 10:13 ب.ظ http://AminA

خوندم. همین چنتا نقطه ی خودمو ترجیح میدم به اینکه واست وراجی کنم٬ پس: .....

هر طور راحتی دوست من :)

حسین پنج‌شنبه 3 اسفند 1385 ساعت 11:44 ق.ظ

روزی امام حسین از معبری عبور می‌کردند مشاهده کردند که شخصی غذای خود را با سگی قسمت کرده و با هم غذا می‌خورند
حضرت از شدت زیبایی این صحنه گریه کردند و آن مرد را مورد تفقد قرار دادند

ای جااااااااان :')

قربان دل مهربانش.

عبورنور یکشنبه 26 فروردین 1386 ساعت 07:46 ب.ظ http://o-b-u-r-e-n-o-o-r.blogfa.com

سلام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد