وقتی دو سال از جمعه شبی برفی و بارونی که فرصت دیدار دو تا از عزیزترین دوستانت بهت داده شده بود گذشت
وقتی که علاوه بر خاطره دلگرم کننده ی اون شب، دو تا کتاب یادگاری شون رو مثل گنجی روی چشمهات نگه داری
وقتی دلتنگی از همه ی جانت بیاد توی گلوت و بعد توی چشمهات
حالی مثل حال الان من خواهی داشت.
موسیقی زیبای حضور همیشگی شون از ناب ترین نت ها و ترکیب ها ساخته شده
که اگه غیر از این بود، اینقدر به دل نمی نشست و اینطور اشک به چشمام نمیاورد.
ما بیغمان مست دل از دست داده ایم
.
.
«غم را اگر نیکو ببینی
راز وجود شادمانی ست» (فریدون!)
.
شادمانی های بیگاه دوست داشتنی ست.
برقرار باشید
از این شادی های بیگاه زیاد میخوام. خیلی زیاد!
همواره باران ببارد از دلتان که باران صاف کننده است و صیقل بخش. ببارید لطفا. کمی بیشتر.
اونقدر این دل صیقل خورده که دیگه نزدیک به محو شدنه. اینم چشم. باز هم صیقلش میدم.
سلامی عرض کنم
و بگویم
من هم برای این دور هم بودن های بی ریا دلم تنگ شده.
سلام از بنده.
خدا قسمت کنه.
سلام ..
خوب حالی داری الان ...خوب حالی ...
درک میکنم ..
خوب؟
خب ... این که اینقدر برام عزیز هستند که عالیه. ولی تحمل دردش سخته. گاهی حس میکنم دلم داره رنده میشه. از این دردها تقریبا زیاد دارم. الحمدلله!
ای صبا گر به جوانان وطن بازرسی ...