Sound of Silnece

حرف دارم. حرف دارم ولی سکوت میکنم. از سکوت و صبوری خودم حالم به هم میخوره. چون چهار پنجم راه رو برای سوء تفاهم، سوء استفاده و سوء تعبیر هموار میکنم.

جواب دارم. جواب دارم ولی برای حفظ آبروی طرف مقابلم (همون که با داستان سرایی های ظالمانه و وارونه جلوه دادن حقایق، آرامش من و دیگران رو به هم میریزه) جواب هامو میخورم. کی میخوام جواب بدم؟ وقتی که دیگه تاثیری نداره؟ وقتی که کار از کار گذشته؟

کاش وقت اولویت بندی آموزش و پرورش، به من به جای حفظ آبروی دیگران، تلاش برای تمرین سعه صدر و صبوری برای بیرون اومدن ماه از پشت ابر، کمی جنگیدن، مثل قوچ جنگی توی شکم طرف مقابل رفتن و کنار زدن ابرها رو یاد میدادند.

چرا اون کسی که (به هر شکلی) ظلم میکنه، این اندازه که من رعایت حالش رو میکنم، از رفتار خودش شرمنده نیست؟ چرا اونی که ظلم میکنه وقیحه و اونی که صبوری نشون میده، حتی نگران آبروی (تقریبا نداشته) همون وقیح بیشرمه؟

نمیخواستم ظالم پرور باشم. نمیخواستم. نمیخواستم.

نمیخوااااام....

نظرات 7 + ارسال نظر
کلبه دنج دوشنبه 9 بهمن 1385 ساعت 10:56 ق.ظ

پنج دقیقه هست که صفحه کامنت جلومه و چیزی به قلم نمی آید بنویسم.
خوندم

کلبه دنج دوشنبه 9 بهمن 1385 ساعت 10:59 ق.ظ

نمی دانم آیا سکوت همیشه جایز است یا نه.
اگر نه، کی ها جایز نیست ؟!
یه سوال اساسی که البته می شه به جوابش رسید.
برای هر فردی جواب متفاوتی داره!
همین

درسته. همونطور که هر فردی آمال و آرزوها و موانع و سرنوشت و پیچیدگی های ذهنی و روحی و عاطفی و ... منحصر به خودش رو داره. یک کلام زندگی خودش رو داره. کاش احتمال روبرو شدن زندگی هایی که مکمل همدیگه هستند بیشتر بود!

امین تو پرانتز اونسنس دوشنبه 9 بهمن 1385 ساعت 11:46 ق.ظ http://amina.blogsky.com

گفت : من برای اونهایی صلوات میفرستم که هیچکس به یادشون نیست
منم بعضی موقع ها همینطورم!
خوب آرشیو دوماهتو خوندم گلم.میدونی من مثل تو اونقدرام مذهبی نیستم! عکسات خیلی خیلی قشنگ بودن. همه رو سیو کردم!عذر میوخوام اما سایلنست یه خورده کجو کوله شده!
مامیو ددی منم هر دو فرهنگین! درکت میکنم! شایدم نمیکنم!به هر حال. این عکس آخریت خیلی ناز بود! موفق باشی.بابای

امین تو پرانتز اونسنس دوشنبه 9 بهمن 1385 ساعت 06:16 ب.ظ http://amina.blogsky.com

سلام.میدونی٬الآن داشتم عکسایی که از وبلاگت سیو کرده بودمو نگاه میکردم. خیلی خیلی خوشم اومد. نمیدونم دوباره اومدم تمام آرشیوتو زیرو رو کردم.کم و بیش پستاتو خوندم. با حساب من الآن باید شما یه ۴۰ سالیت باشه! درس میگم؟ نوشتت یه حس خاصی داره. نمیدونم. فقط خودت میفهمی چی میگی. کاری نداری کسی بخونشون یا نه.فقط واسه خودت مینویسی. ای کاش یه خورده مثل تو بودم.ای کاش بزرگ میشدم.... . ببخش اگه عکساتو سیو کردم. موفق باشی گلم. بابای

سلام دوست جدید.

عکسها رو میذارم که دوستان لذت ببرند. قابل نداره.
از لطف و محبتی که ابراز کردید هم ممنونم. خوشحالم که نوشته های کاملا عادی و روز مره و فاقد صنایع ادبی بنده (که الحمدلله خیلی از دوستانم کاملا از استعداد به کار گیری شون بهره مند هستند) به نگاهتون جالب اومده.

درسته وارد چهلمین سال زندگی ام شدم.

علی یارتون.

شهرام دوشنبه 9 بهمن 1385 ساعت 07:43 ب.ظ http://werwer.blogsky.com

سلام

اینهمه صبوری ؟؟

خیلی جالبه ...با خوندن متنت به عمق عصبانیتت پی بردم ....اگه نمیخوای پس چرا ؟؟؟؟

چون نمی تونم غیر از این باشم. موضوع نخواستن نیست. مشکل نتونستنه.

حمید چهارشنبه 11 بهمن 1385 ساعت 09:37 ق.ظ http://yahamid.blogfa.com

یا امام رضا!

زائر امام رضا هستید؟ دلتون از نور لبریز شد به سلامتی؟‌

هر جا هستید راز و نیاز با دلدار نوش جانتون.

حسام چهارشنبه 11 بهمن 1385 ساعت 10:09 ق.ظ http://www.ipakchi.net

شما بزرگی خود را بکن...
بگذاری او هم کوچکی خود را بکند...
-----------------------------------------
اشکال سکوت آن است که گاه، حتی
فاعل خود را نیز به اشتباه می اندازد...
به همین سبب است که سکوت را از
سخت ترین امتحانات خوانده اند/ یاحق

حق یارتون.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد