....Once Upon A

Dancing bears
Painted wings
Things I almost remember
And a song someone sings
Once upon a December

Someone holds me safe and warm
Horses prance through a silver storm
Figures dancing gracefully
Across my memory

 Far away, long ago
Glowing dim as an ember
Things my heart
Used to know
Things it yearns to remember

 

And a song
Someone sings
Once upon a December

نظرات 7 + ارسال نظر
دختر بدسیگنال یکشنبه 16 مهر 1385 ساعت 10:47 ق.ظ http://dokhtareroya.blogsky.com

سلام رفیق.
عکسهای جالبی گذاشته بودی.
به منم سر بزن

نوجوان دوشنبه 17 مهر 1385 ساعت 08:00 ب.ظ

Dance me to your beauty with a burning violin
Dance me through the panic 'til I'm gathered safely in
Lift me like an olive branch and be my homeward dove
Dance me to the end of love
Dance me to the end of love


سلام

نوجوان شنبه 22 مهر 1385 ساعت 09:16 ق.ظ

سلام.

مرز روز و شب پیدا نیست فرشته.

علیک سلام و صد سلام.

باید کلی به مغزم فشار بیارم تا منظورتون رو بفهمم. ای بابا! :(

احیاتون مقبول.

حمید شنبه 22 مهر 1385 ساعت 11:37 ق.ظ http://yahamid.blogfa.com

سلام. من رو ببخشید که راجع به این پست نظر نداده‌ام یا دیر خدمت رسیدم. واقعاً ازنظر وقت مناسب کم آورده‌ام.
اومدم که تشکرکنم بابت نظراتتون و ایام شهادت حضرت علی رو تسلیت بگم. ایشاللا که این روزها و شبهای باقی مونده از ماه مبارک و مهمونی خدا رو بتونیم بهتر درک کنیم.
اگه اشتباه نکنم تازگی‌ها حج هم مشرف شده بودید. این رو از وبلاگ علی آقا فهمیدم. در گفتن زیارت قبول به شما تنبلی کردم. شرمنده. ایشاللا که زیارتتون قبول باشه و بازهم قسمت بشه. همچنین کربلا و بارگاه مطهر حضرت علی رو زیارت کنید.یاعلی

سلام حمید آقای مهربان. خواهش میکنم. راحت باشید لطفا.

من هم تسلیت عرض میکنم. توکل به خودش و توسل به امیر مومنان و فرزندانش تنها کاریه که ازم بر میاد. چه حالا و چه غیر از ماه رمضان.

تشرف به حج؟ مگه شما در اون سفر همراه علی آقا نبودید؟!! همه مون بودیم. دل پاک و مومن ایشون، من ( و قطعا" همه ی دوستان دیگه ) رو به حج مشرف کرد. بی اغراق میگم که خودمو اونجا حاضر احساس میکردم. در چنین تشرف هایی حضور دل لازمه که به همت و همدلی علی آقا برام ممکن شد. زیارت شما هم قبول. :)

نوجوان شنبه 22 مهر 1385 ساعت 03:26 ب.ظ

و صد البته که من هیچ احیایی ندارم و نخواهم داشت.

باز هم سلام.

البته که مرز عشق و نفرت هم پیدا نیست. همانطور که مرز حق و ناحق

حمید دوشنبه 24 مهر 1385 ساعت 10:23 ق.ظ http://yahamid.blogfa.com

عزاداریتون قبول.
درمورد حج اگه بگم دلم با ایشون نبوده دروغ گفته‌ام. البته حالا که شما فرمودین جرأت پیداکردم بگم.

امین تو پرانتز اونسنس دوشنبه 9 بهمن 1385 ساعت 11:26 ق.ظ http://amina.blogsky.com

هنوز کامل نخوندم.اما اینو من خیلی دوس دارم. آناستازیا.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد