ارتقا

سکوت کردم و کردم و کردم و رسیدم به ماه رمضون. حالا توی این هیر و بیر دعا و امساک (در حرف زدن و خوردن و آشامیدن و تفسیر کردن و به قاضی رفتن و ... ) اونقدر دلم پره که فکر میکنم اگه بیام اینجا و دلخوری هامو بریزم بیرون لابد خیلی خوبه!!! چه بیرون ریختنی؟ وقتی حتی مطمئن نباشی و امیدی نداشته باشی که همه ی اونهایی که باید این حرفها رو از دهن خودت میشنیدند، اصلا از وجود این وبلاگ با خبرند یا نه.

خودم سرتاپا تقصیرم. خودم مطمئنا" باعث دلخوری خیلی ها شدم. فقط ... فقط فرقم در اینه که در اکثر موارد، شنونده گله ها بودم و شرمنده شدم و حداقل به گله هایی که شنیدم فکرکردم و حتی اگه موفق نبودم تلاش کردم تغییری بوجود بیارم. اما وقتی نوبت خودم بوده، سکوت و سکوت و غصه و دلتنگی و پریشانی سهمم بوده.

دلخوری هام  ریز و درشتند. جدی و ظاهرا ‌بی اهمیت. مضحک و دردناک.

از " تو " دلخورم:  از کسی که حرفها و سخنرانی هاش گاهی ۱۷۹ درجه با اعمالش تفاوت داره. کاش حضرت ابا عبدالله الحسینی که این همه خودت رو مفتخر به کنیزی اش میدونی، یه شب به خوابت بیاد و بگه که باید یه نگاه دقیق به اعمالت بندازی. آخه تنها، رضایت و خشم اهل بیت پیغمبر (ص) برات مهمه. بانو! حاجیه خانم! مادربزرگ! به نام راضی کردن ابا عبدالله الحسین، به اطرافیانت فشار میاری، بدخلقی میکنی، دل بچه هات رو میشکونی، بی انصافی میکنی، تن اموات رو توی گورهاشون میلرزونی و پشت سرشون حرف میزنی و ناله و نفرین میکنی، ولخرجی میکنی، صله ارحام رو به کل گذاشتی کنار، زبان و نیش تندت رو برای عالم و آدم به کار می بری، وقت نماز صبح سر و صدا میکنی و با صدای بلند همخونه ها و مهمون های مسافر رو صدا میزنی، کسی که نمازش قضا میشه رو سرزنش میکنی و اونو بی ایمان میدونی. " تو "  که همه ی این اعمال خودت رو با سپر " ‌امر به معروف و نهی از منکر " توجیه میکنی ... باز هم بگم؟

از " تو " هم دلخورم: از تو که شاهدی چقدر نگرانت هستم. تو که میدونی تجربه ای که به قیمت خون شدن دلم تموم شده چقدر دردناک بوده. میدونی نمیخوام همون راه رو بری. تو که خواهش ها و حرفهامو نشنیده میگیری و بر تکرار اشتباه اصرار داری ... بخاطر خدا، برای رضای علی ابن موسی الرضا، بخاطر خودت، به خودت بیا. گذشته رو بریز دور. بهانه گیری و استدلال های صد تا یه غاز رو بذار کنار. بچسب به الآنت. بچسب به زندگیت. هم من و هم بقیه کسانی که براشون مهمی راه حل پیش پاهات گذاشتیم. چرا با خودت و زندگیت لج میکنی؟ میترسم. ترسم دیگه داره به جنون تبدیل میشه. چون می بینم داری قدم به قدم به چاه نزدیکتر میشی.

و اما " تو " ... فکر میکنی اگه سکوت میکنم یعنی نمیدونم چه خبره؟ فکر میکنی نمیدونم داری من و چند نفر دیگه رو به بازی میگیری؟‌ تا کی تظاهر؟‌ تا کی فیلم بازی کردن؟ سرت رو کردی زیر برف؟ راز و نیازها و پچ پچ ها و دلبری هات رو که قایم نکردی خانم خانمها! خودت کاری کردی که به اینجا کشیده بشه و حالا ننه من غریبم در میاری؟ آه میکشی؟ زمین و زمان رو شاهد میگیری؟ التماس دعا داری؟ همزمان، سرتو زیر برف نگه داشتی و ... باشه! مختاری. ولی خواهشا" اطرافیان و اونها که ناظر هستند رو ابله فرض نکن.

با " تو " هم هستم ها!

و با " تو " که می بینم حضورم رو بخاطر خودت میخواهی و فقط وقتی غایبم متوجه نبودنم میشی، اما بهش رنگ و لعاب ارادت و اخلاص میزنی  ... و  " تو " که به تلخی اعتراف کردی : " هروقت دچار مشکل میشم میام سراغت "  و من بخاطر علاقه ای که بهت دارم بارها بعد از اون حرف، حالت رو پرسیدم و جوابی نشنیدم ... نگو که دلخوری ام بیجاست... نگو.

خدایا! نمیخوام دلخور باشم. منو عوض کن. طوری عوض کن که دیگه دلخور نشم... آمین.

 

پی نوشت : چرا فکر میکنم گفتن این حرفها فایده داره؟ اصلا" گفتم که چی بشه؟؟

نظرات 6 + ارسال نظر
کلبه دنج چهارشنبه 5 مهر 1385 ساعت 04:49 ب.ظ

سلام
«تو» ها ! کمی حرف دل اینجاست.
حتی پی نوشتت

سلام دوست من.

متاسفانه امرتون رو متوجه نشدم :(

رها پنج‌شنبه 6 مهر 1385 ساعت 08:11 ق.ظ

سلام
بازم خوبه که می تونی بگی
خیلی راحت و بدون پیچ و تاب
برای گمشده ی دل من هم دعا می کنی ؟

سلام عزیز جان.
نمیدونم برای گمشده ی دلت چه دعایی باید بکنم. اما چشم ... نیت از تو، دعای طلب مصلحت از من و اجابت از خدا انشالله.

در ضمن ... شاید بخشی از حرفهامو گفته باشم. ولی فقط در حد گفتن بود. نه تسکین پیدا کردم ونه آروم شدم. وقتی اونها که باید بدونند نمیدونند چه فایده داره؟ فقط سر شما دوستان رو درد آوردم.
التماس دعا برای شفای مریض ها و اونها که بی انصافانه و ناعادلانه اسیرند.

حمید چهارشنبه 12 مهر 1385 ساعت 09:23 ق.ظ http://yhamid.blogfa.com

خوبیه بلاگ اسکای اینه که هم قالب های قشنگ داره و هم محلی برای پاسخ به هر کامنت.
من شدیداً اعتقاد دارم که باید بنویسید همین حرف‌ها رو توی وبلاگ. باور کنید تأثیر مثبت داره هم برای شما و هم برای من. شاید لابلای حرفهاتون چیزهایی باشه که من رو هم به خودم بیاره که میاره.

سلام حمید آقای مهربان و محترم. تاثیر بسیار مهم و مثبت این وبلاگ برای من، اون دلخوشی و افتخاریه که از بابت حضور شما و بقیه دوستان همدل و مهربانم که نوشته هامو قابل خوندن می بینید، توی دلم حس میکنم. اینو بدون تعارف میگم. اهل چاپلوسی هم نیستم. وقتی موضوع یا افرادی برام عزیز ومهم باشند " باید " بیان کنم. اگه نگم احساس خفقان بهم دست میده. همونطور که وقتی دلخوری ای دارم بالاخره دیر یا زود از چهره ام و رفتارم نشون داده میشه.

موفق و سلامت باشید و دلمو خوش نگه دارید لطفا :)

فرید چهارشنبه 12 مهر 1385 ساعت 11:50 ق.ظ http://blithe.blogfa.com/

سلام
اول اینکه خدا کنه دعای تو شامل حال من هم بشه و عوض شدن راست کار همه ما بشه!
اگر تونستی درباره اون برنامه ای که گفتی بیشتر بگو، تا الان که تو ذهنم چیزی یادم نیومد.
راستی آپ کردم، منتظرم.
تا بعد...

فرید پنج‌شنبه 13 مهر 1385 ساعت 09:46 ق.ظ

سلام عرض خصوصی دارم، لطف کنید برام یه نشانی ایمیل بدید تا بتونم ایمیل بزنم.
تا بعد....

نوجوان شنبه 15 مهر 1385 ساعت 08:37 ق.ظ

سلام را تو پاسخ گوی.
سلام.


ارتقا به سکوت و ریختن در خود.


سلام.
التماس دعا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد