هدیه

دخترک هیجان زده ی سرتا پا سئوال و انتظار من!

یه اول مهر دیگه رسید. این هم از اون اول مهرهایی هست که خاطره اش برام باقی خواهد موند آخه این بار تو وارد مقطع دیگه ای شدی. 

وقتی من به سن تو بودم، درست ۲۸ سال پیش در همچین روزی، " ‌اول راهنمایی " ای برام شروع شد که بعد از دو سه ماه، به حالت تعلیق دراومد. تظاهرات، زد و خورد، صدای شلیک گلوله، شکسته شدن شیشه بانکها و ادارات، تعقیب و گریز تظاهر کنندگان و ماموران امنیتی... خاموشی برق و حکومت نظامی.... تعطیلی چند ماهه مدارس و بعد برگشت به سر کلاسها. برگشتن وشنیدن این که یکی دو تا از همکلاسی ها توی تظاهرات مجروح شدند! برگشتن و شنیدن  توضیح معلمها که : کتاب فارسی از صفحه ی x تا صفحه y حذف ... از صفحه xx تا صفحه yy حذف... همکلاسی هایی که توی همهمه ی کلاس از هم می پرسیدند : تا صفحه ی چند؟ خانم چی گفت؟ گفت  "حذف " ‌یا " هست " ؟؟!! آخرش هم معلم مجبور میشد چند بار صفحات حذف شده رو برای بار چندم اعلام کنه.

از کتاب فارسی اول راهنمایی فقط داستان سنگریزه یادم مونده!

اینها رو چرا امروز میگم؟ شاید این هم بروز هیجان منه. هیجان این که تو، دخترکم، دیگه دبستانی نیستی. وارد محیطی شدی که جواب خیلی از سئوالهاتو باید توی همون محیط بگیری. برقراری ارتباطات اجتماعی در سطحی بالاتر از معصومیتهای خالص دبستانی. ناز و ادای سال بالاتری هایی که به شدت جو گیر شدند و خودشونو از تو خیلی بزرگتر می بینند ( وحواسشون نیست که از خودشون بزرگترها توی دبیرستان منتظرشون هستند تا حالشونو جا بیارن!!) ... لطفا زیاد حرص نخور! همینه. چه بخواهی و چه نخواهی. حق داری دچار سردرگمی بشی. حق داری احساس کنی دلت شکسته و فشرده شده. ولی دنیا و زندگی همینه. خودت رو نبازی یه وقت. خب؟

آرزوهایی که برات دارم قابل وصف نیستند. نه که بگم آرزوهای دور و دراز و عجیب غریب و متمایزی دارم ها (که اگه داشتم هم شاید میگفتم " ‌مادرم دیگه! " ) اونچه که آرزوهامو غیر قابل وصف میکنه، مقدار اهمیتیه که داری و دارند. شاید بهتره بگم " غلظت " دلواپسی و " عمق"  و " درجه خلوص"   آرزوست.

دلم میخواست کلمه، فونت، رنگ، بو و صدایی وجود میداشت که اینجا میذاشتم تا بگم دلم نمیخواد هیچوقت صبوری ات رو از دست بدی. دلم میخواد اگه " صبوری " تنها صفت مثبتی هست که دارم، همون رو در وجودت به ارث گذاشته باشم چون تنها کلید و راه حلی هست که بهت کمک میکنه تلخی ها رو پشت سر بذاری. همیشه میگفتم گذشت زمان بهترین تسکین دهنده است. اما حالا میگم گذشت زمان با همراهی صبر ...

دلم میخواد اونقدر صبور باشی که گذشت زمان رو تحمل کنی تا نتیجه رو ببینی.  گاهی دیر میشه. گاهی هم زودتر از اونچه که خودتو آماده کردی. گاهی خیلی خیلی دردناکه. ولی همون درد باعث میشه رضای خدا رو احساس کنی. دیگه بالاتر از این چی میخواهی؟ از این بالاتر برات چی بخوام؟

خدا ازت راضی باشه الهی. آمین.

نظرات 3 + ارسال نظر
رها شنبه 1 مهر 1385 ساعت 06:05 ب.ظ

سلام
مبارک باشه
اما کاش دخترتان یاد نگیرد که هر صبری
را خدا دوست داره
صبری که ظالم را ظالمتر کند چی ؟
خدایا از ما هم راضی باش

فرید سه‌شنبه 4 مهر 1385 ساعت 09:31 ق.ظ http://blithe.blogfa.com/

سلام
من در مقابل این حس واقعا زیبای مادرانه فقط سکوت میکنم و همین!
تا بعد...

نوجوان چهارشنبه 5 مهر 1385 ساعت 08:27 ق.ظ

سلام. امدم بگم که اینجا یکی هست که خیلی به دعا نیاز داره. به اون فرزند دل‌بندت بگو اگه لطف کنه و برای این نوجوان دعا کنه یک دنیا ممنونش میشم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد