دلم خوشه به همین جزییات ساده ای که منو به گذشته ام وصل میکنه.
به همین لیموی تازه ای که توی چای بعد ازظهرم می چکونم و با مزه مزه کردنش، یاد بعد از ظهرهایی میفتم که برای پدر و مادرم چای میریختم و اونها آب لیموی قاچ زده رو توی استکانهاشون می چکوندند ... اون موقعها تعجب میکردم که چطور میشه چای رو تلخ و نسبتا"داغ خورد؟! چطور میشه با یه حبه قند تلخی چای رو از بین برد و از داغی اش اذیت نشد؟!
این عطر و طعم، عطر و طعم بچگی های منه. لیمو ترش و چای قندپهلو.
؟؟؟
موفق باشی
دلم اب افتاد
چای نبات و لیمو رو برای امروز عصر ردیف میکنم. شاید هم فردا عصر.