Communicate What You Mean

انگار هر چه نامفهوم تر حرف بزنی و پای تلفن و بلندگو هر چقدر صدات خسته تر و با ناز و افاده تر باشه مناسب تره!

یعنی کسی نیست به این خانمهای تلفنچی یا پشت بلندگو نشسته بگه : شغل شما مستقیما با شنیدن مرتبطه؟ با ارتباط درست ایجاد کردن؟ هنره که به جای " لطفا گوشی خدمتتون باشه"  یا  " لطفا چند لحظه گوشی رو داشته باشید" ، بخواهید با صدای نالان و  سریع بگید "گوش ..."؟ (این همون " گوشی " هست که با دلخوری و نصفه از دهنشون خارج شده)

یه چند سالیه هم هست که این خانمهای مامانی وقتی گوشی رو برمیدارند، "الو" رو یه طوری میگن که فکر میکنی خانم رو از خواب ناز بیدار کردی : " الووه ه ه " یا " بلـــــــــه ه ه " صداشون خیلی خنک کننده است! انگار دارند آدمو فوت میکنند! سلام هم که بهشون میگی، اگه به جا نیارنت، بصورت سئوالی جوابتو میدن " سلام؟؟؟" ‌این حالت سئوالی، معادل " صداتون خیلی آشناست ها، ولی من به جا نمیارمتون" هست!

بدتر از اون، توی سالن های شلوغ و پر از همهمه ای مثل سالن های انتظار توی فرودگاهها و ایستگاههای راه آهن و ... جمله ای مثل :

" از مسافران محترم پرواز ۲۲۲ هواپیمایی نبراسکا به مقصد شلمچه خواهش میکنیم به گیت شماره پنجاه اف مراجعه نمایند"

این شکلی بیان میشه:

از مسافران محتر پرواز دویس و بیس و اوه هواپیمایی نبس به مقصد شل خواهش میک به گیت شماره پن اس (ممکنه پنج باشه و اون اس هم شاید F باشه  و شاید هم S) مراجعه نمایــــــــن....

 

 

نتیجه گیری:

پای تلفن ( و وقت اعلام اطلاعات پای بلندگو) درست صحبت کن خانم!!

یک ۱۳ رجب در یک ۱۶ دی؟

توی صحن یه حرم بود. راه میرفت و به اطرافش نگاه میکرد. یه صحن مثل خیلی از صحن های دیگه. یه محوطه ی باز که چهار طرفش رواق و بالای یکی از دیوارها گنبدی ساده داشت. شاید حتی طلا هم نبود. دیوارها هم همه آجری و بدون تزیین بود. شاید ساده ترین حرمی بود که می دید. ساده و کاملا خلوت. خودش بود و صحن خالی.

پیش خودش گفت: اینجا کجاست؟ کربلا؟

ناگهان صدای دهها خانم رو شنید که دسته جمعی می خوندند:

 

‎ اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً

 

و بعد خودش هم همراهشون خوند. با گریه. مخلوطی از شادی و غم.... گریه ای که به جای چشمها، از دلش می جوشید...

 

********

 

 

 

اللهم صل علی محمد و آل محمد

به نظرتون، طراح و ایده پرداز گاو دوست داشتنی لبنیات روزانه، یه گرافیست با ذوق و با سلیقه نیست؟ نه تنها بخاطر شکل نازنین این گاو دوست داشتنی، بلکه ایده هایی که با طرحهاش به ذهن مخاطب نشون میده. وقتی طرحهاشو می بینی، انگار توی قلبتو دارند قلقلک میدن! 

 

 

طرح شیر نسکافه (شاید هم شیر قهوه) شو دیدید؟ گاوه مثل غول چراغ جادو، دست به سینه نشسته و به شکل بخار از توی فنجون اومده بیرون. یا طرح شیر عسل رو؟ گاوه تنه ی زنبور داره؟ الهی بگردم ... خیلی ماهه.

اوایل فکر میکردم طراحش یه خانم جوانه. مثلا حدود بیست و سه چهار ساله. ولی بعدا فهمیدم یه آقاییه به اسم ایلا سلیمانی که سوابق کاری و تجربیاتش رو در صفحه ی شخصی اش میتونید ببینید.

کاش صنایع غذایی سحر باز هم محصولات جدید به بازار بفرسته که این آقاهه براشون طراحی کنه. یا حداقل بسته بندی های جدید برای محصولاتشون درست کنند.

 

 

پ. ن. : حتی گاهی خالهای روی تنه اش هم توی هوا معلق هستند! جاااااااااااااان... خوش اخلاق!!!!

قصاص (یا صد و یک راه برای ذله کردن مزاحمان!)

یه چیزی بگم؟

گاهی از این که دین ما و احکام شرعی و قانونی ما اینقدر مبتنی بر رافت هستند کلافه میشم. نمیخوام خدای نکرده چیزی رو زیر سئوال ببرم ها. اینم میدونم که گاهی بخاطر موقعیت زمانی و مکانی (در مقیاس عصر و دوره و زمانه)، اعمال قانون و حدود شرعی، روش خاصی رو می طلبه. یعنی گاهی تعدیل میشه، گاهی قابل خریدن میشه و گاهی قاطع و بی چون و چراست.

اما یه چیزی رو هرگز نمی تونم قبول کنم. اونم ممنوعیت شکنجه ی اون افرادیه که نوامیس مردم رو مورد آزار و اذیت قرار میدن. چرا نباید شکنجه بشن؟‌چرا امحاء وجود پلیدشون، آنی (خفه شدن و شکسته شدن گردنشون) و نهایتا با چند ده یا چند صد ضربه شلاق همراهه؟ این که فقط محو کردن وجودشون و جلوگیری از تکرار اعمالشونه! این ضربات شلاق (که برای فرود آوردن ضرباتش هم حد و اندازه تعیین شده و از حد خاصی نباید محکمتر فرود بیاد) کافیه؟ آیا زنان و دخترانی که به هر شکلی مورد اذیت قرار گرفتند (از آزار کلامی و مزاحمت های گذرا توی خیابان بگیرید تا حد آخرش) فقط به همون اندازه آزار دیدند؟ فقط هم اون خانمهایی که ظاهرشون باعث و بانی حرفهای ناخوشایند و بی احترامی ها هست هدف افراد ولگرد شیر ناپاک خورده نیستند. همه ی خانمها هم بصورت بالقوه و هم بالفعل، در معرض مزاحمتهای شیطان صفت ها هستند.

خانمی رو میشناسم که محجبه (دقیقا منظورم استفاده از چادره) نیست ولی در مکانهای عمومی کاملا پوشیده و معقول لباس می پوشه. تعریف میکرد که یک بار توی تاکسی که نشسته بوده، یکی از همون شیطان صفت ها، از موقعیت سو استفاده کرده و دستش رو به سمت این خانم حرکت داده. این دوست ما هم معطل نکرده و با مشت، محکم کوبیده وسط آرنج یارو. اون هم فوری به راننده گفته نگه داره و در حالیکه دستشو می مالیده پا به فرار گذاشته. دردی که اون تحمل کرده نهایتا چند دقیقه یا چند ساعت طول کشیده (اگه فرض کنیم دوست ما، شیرزن بوده و مشتی محکم تر از هزار تا مرد ورزشکار داشته که احتمالا داشته چون شدت خشمش بهش اجازه میداده!). ولی احساس تلخ مورد توهین قرار گرفتن و حالت تهوع غیر قابل توصیفش، برای اون خانم شاید تا سالها ثابت بمونه.

چند ضربه شلاق و حبس کشیدن و اعدام شدن جواب اعمال این موجودات نفرت انگیز نیست. اعدام بشند که از مجازات دائمی دنیوی خلاص بشن؟ پس سهم " قصاص " متناسب با آزاری که فراهم کردند چی میشه؟‌ با توجه به اینکه این موجودات پلید مثل غده های سرطانی نیستند که بی دخالت عقل و اراده ضرر رسونده باشند. باید بابت عمل ارادی و وحشیانه شون هم مجازات بشن. نه اینکه فقط محو بشن. نباید بهشون به چشم موجودات بی اختیار و بی عقل نگاه کرد. عامدا و آگاهانه سراغ فساد و آزار میرن.

کاش راهی بود که شکنجه کردن این آدمها مجاز و حلال تر از هر عمل حلال دیگه ای بود. بیشتر از صد تا راه برای شکنجه ی دردناک این خبائث به ذهنم میرسه. اصلا هم از اینکه کسی بهم نسبت بیرحم و خطرناک بده ناراحت نمیشم! ساده ترین شکنجه اینه که پوست تنشون رو چند سانت چند سانت بکنند، روش نمک بپاشند. بعد دو سه روز به حال خودشون بذارن که جای زخمشون خوب بشه. بعدش، زخم نصفه نیمه جوش خورده رو دوباره باز کنند و این بار محلول رقیق شده ی اسید روش بریزن. (رقیق باشه تا یهو یکجا گوشتشونو از بین نبره). البته این برای اون دسته که تجاوز به عنف مرتکب شدند روش بهتریه. اثرش مدت طولانی تری می مونه. دردش هم همینطور. اما باز هم فکر نکنم گوشه ای از عذابی که زنان و دختران بی گناه و بی دفاع آزار دیده تحمل کردند رو جبران کنه.

الهی که آقا حضرت ابوالفضل (ع) حکمشون رو درمورد اونهایی که مزاحم نوامیس مردم میشند صادر کنند. چه در این دنیا و چه در آخرت.

والسلام.

اطلس نو بافت دلم

شده گاهی اوقات یه تصویر، یه جمله، یه قطعه از یه خاطره، یه قطعه از موسیقی، بیاد و بچسبه به ذهنتون؟

من الان اونطوری شدم. چند ساعتی میشه که این مصرع توی سرم میچرخه. میچرخه و منو با خودش میچرخونه.

 

 

گفت که سرمست نه ای! رو که از این دست نه ای!

 

 

تابش جان یافت دلم وا شد و بشکافت دلم

 

پ. ن : چندین سال پیش، دو روز قبل از روز تولد آقا امام زمان (عج)، خواب دیدم تو راهروی دانشکده ایستادم. یکی از اساتیدم (یک اولاد پیغمبر؛ یک سید طباطبایی مهربان، متین، مومن واقعی و بی ریا و دلسوز، که با آرامش و تسلط درس میداد و حتی یک بار هم عصبانیتش رو ندیدم) هم کمی دورتر با چند تا از دانشجو ها صحبت میکرد. صدایی  بهم گفت: " این مرد از دوستان منه. بهش اعتماد کن."

دیشب خواب استادمو دیدم. باید زیر مدرکم رو امضا میکرد. ولی کمی ازم ناراضی بود. شرم بر من که بیشتر از دو ساله برای عرض سلام خدمتش نرفتم. شرم بر من....