خدا بده شانس! توی کوچه مون، همین ساختمون بغلی، دارند ساختمون سازی میکنند. دو سه هفته است که موتور برقشون واسه جوشکاری تیر آهنها روشنه و اتاقی که من و همکارم توش نشستیم نزدیکترین به این صدای گوشخراشه. دارم سرسام میگیرم. بی توقف روشنه. صداش درست مثل این مته هایی که برای کندن آسفالت خیابون استفاده میشه هست! یا مثل صدای هلیکوپتری که مثل توی فیلمهای اکشن میاد تا دم قاب پنجره و منتظر بفرما زدن آدمه!
چند روز پیش که از شدت کلافگی به همکارم گفتم : اوووف ... سردرد گرفتم از این صدا!
میدونید بهم چی گفت؟
گفت : کدوم صدا؟؟؟!!!!
گفتم: همین موتور برق!
پرسید: کجا؟؟
گفتم همین که این بغل روشنه. دارند تیر آهن جوش میدند!
پا شد پنجره رو باز کرد و صدا چند برابر شد...
خنده ای کرد و گفت : باور می کنید من تا این لحظه اصلا صداشو نشنیده بودم؟؟ (!!!!!!!!!!)
خداجان؟ بنازم قدرت و مصلحتت رو! چطوری همه ی خونسردی و بیخیالی و گوش بتن آرمه رو یکجا به یه عده از آدمها میدی؟؟
کی دلش اومده به این سیب میخ فرو کرده. مگه نمیدونه من از سیب خیلی خاطره ها دارم.
سلام.
خیلی وقته ازت خبر ندارم. خوبی؟
یک عالمه آرزوهای خوب دارم برات. یک عالمه.
شاد باش. پر خاطره. خاطرهی لیمویی که توی حیاط مینشستین و میچلوندیش توی چای. خاطرهی عصرهای پراکنده. خاطرهی یک سیب سبز. خاطرهی سبزیی آرزوی. آرزوی یک آبی بیکران. بیکرانگی در عشق به فرزند.
شاد باش لطفا. شاد. دوست ندارم دوباره به سرم دستمال ببندم. دیگه سقف هم چکه نمیکنه.
همینقدر که از یادآوری خاطره ها غمگین نشم شاکر خواهم بود.
این که یکی بیاد و بهت بگه " شاد باش " و در ادامه اش بگه " دوست ندارم دوباره به سرم دستمال ببندم " نشون دهنده ی اینه که شاد نبودنت براش اونقدر مهمه که شاید سردرد بگیره .... این یه معجزه است. (حداقل من به میل خودم اینطور تفسیرش کردم)
مرسی دوست من
خب راس میگه دیگه کدوم صدا؟
شماهم مثل ایشون اگه غرق بشین تو کار دیگه صدایی نمی شنوین که! تقصیر خودتونه هی جدول حل می کنین. وقتی هم یه جاش گیر می کنین، الکی به این برق کار گیر میدید !
دهه
:O راستشو بگید! کی بهتون خبر داده من اینجا جدول حل میکنم؟؟!!! دوربین مخفی کار گذاشتید؟
ای بابا! آدم محل کارش هم نمیتونه privacy داشته باشه!؟
الان من دم دستتون نباشم خوبه!
آقا ما رفتیم.
صاحب وبلاگ کارم داشت بگین نیستش!
ایهالناس هر کس صاحب کلبه ی دنج رو دید بگه من یه کار فوری باهاش دارم. یه امر مهم و حیاتی هست که اگه الان نگم اون وقت هم نمیگم.
فرق من با اون خانم اینه که بعضاً آدمهای دور و برم رو نمیبینم.
خب این که بر میگرده به حجب وحیا و پرهیز از کنجکاوی که یکی از صفات پسندیده ای هست که از انسان خوبی مثل شما بعید نیست.
(همکاری که غیبتش رو کردم، پیرمرد ۷۵ ساله ای هست که گوشهاش اصلا سنگین نیست البته)
حدوداً چهل تا میخ بود روی این سیبه/
منم وسوسه شدم بشمرم.
زور مردم به برکت خدا سیب زبان بسته میرسه! :(
سلام ..
البته گاهی ادم رو یه چیزی که حساس میشه اونوخ بیشتر اذیت میشه ....بیشتر اعصابش به هم میریزه ...
خدا کنه زودتر تموم بشه جوشکاری ..
اوووووووووف ... اگه نخوام بهش توجه کنم هم باز مثل مته توی مغزم فرو میره. غیر قابل اجتنابه! :(
سلام گلم.... داشتم با پی سی کار میکردم یه لحظه یاد وبلاگت افتادم.... راستشو بخوای اون عکسای قبلی رو سیو کردم و واسه چن نفر سند کردم تا حالا! جدا خیلی عکسای قشنگی میذاری.... این جدیدا هم به نازی همون قبلیا بودن..... چرا نظر دادن واسه پستتو آف کردی؟ منظورم پست آخر هست....
میتونم بپرسم کارت چیه؟ فک کنم به زبان انگلیسی ربط داره! درس نمیگم؟
هنوز اون جوشکاری داره با اعصابت بازی میکنه؟ آره! وقتی میخوای به یه چیزی بی محلی کنی چند برابر توجهت معطوفش میشه.... واسه منم اینطوریه.....
راستی شمردم... دقیقا ۴۲ تا میخ هست تو اون سیبه....
مواظب دخترت باش..... حداقل مثل مامان من ازش دور نباش.... ناخودآگاه جلوی خیلی چیزا رو میگیری با این کارت.....
اگه تونستی از خودتم بگو..... ممنون گلم....
اینم آهنگ بلاگته.... خیلی خوشکله...
https://www.sharemation.com/negarnr/del.swf
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین
الرحمن الرحیم
مالک یوم الدین
ایاک نعبد و ایاک نستعین
اهدنا الصراط المستقیم
صراط الذین انعمت علیم
غیر المغضوب علیهم و لا الضالین
.
.
برای شادی روح پدر فرشته خانم فاتحه ای قرائت کنید.
بی شک ایشون انسان مخلص و پاکی بودند. ممکنه ایشون رو ندیده باشیم اما خصایل چنین فرزندی حکایت از اخلاق و پاکی آن عزیز هست.
یا علی
صدق الله العلی العظیم.
مرسی دوست خوب من. همیشه مدیون محبتتون هستم.
از اظهار لطف سراسر محبتتون ممنونم. کلی به خودم مغرور شدم.
سلام فرشته جان.....
تازه واردم.....
نوشتتو خوندم جالب بود...یعنی اینجور ادمایی هم هستن...تا این اندازه غرق در خودشون...اینقدر خونسرد...بابا خوش به حالش..... هیچ وقت پپیر نمیشه.....
البته دنیا پر از ادمای جورواجوره......
همه مثله هم نیستن...
خوشحال شدم از اشناییت....
به امید دیدار...
سلام دوست جدید من. اسم شریفتونو توی فهرست دوستان شهرام جان دیده بودم.
خب واقعیتش رو بخواهین این همکار من already پیر هستند. یه آقای تقریبا ۷۵ ساله هستند (اول فروردین وارد ۷۶ مین سال زندگی شون میشن). البته در عمل من از ایشون پیر ترم. بی تعارف.
salam fereshte jan
avalan khoda pedaretun ra rahmat konan
khosh behaleshun ke hamchin farzandi daran.
قربان محبتت. خدا رفتگان شما رو هم رحمت کنه.
سلام ...
یه تسلیت مردونه و بدون غل و غش ....غم ادما هیچوقت تمومی نداره ....
مرسی دوست من.